مذمت معاويه از ياران خويش











مذمت معاويه از ياران خويش



روز ديگر معاويه، مروان بن حکم، وليد بن عقبه، عبدالله بن عامر و طلحة الطلحات را به حضور فرا خواند، و به آنان گفت:

کار ما با علي بن ابي طالب عليه السلام بسيار عجيب است، هيچ کسي از ما نيست که از علي بن ابي طالب کينه داشته باشد.

همان طور که مي دانيد او برادر و دايي مرا در يک روز به قتل رساند و در قتل جدم نيز شرکت داشت.

اما تو اي وليد! پدرت را در جنگ بدر کشت.

و تو اي طلحه! خون برادرت را در جنگ احد بر زمين ريخت و پدرت را در جنگ جمل کشت و برادرانت را يتيم کرد.

اما عبدالله بن عامر هم بي نصيب نيست، پدرش را اسير گرفته و اموالش را به

[صفحه 189]

غارت داد.

ولي از اين نظر نصيب مروان بيشتر بود زيرا که پسر عمش عثمان بن عفان را کشت و ظلمي صريع بر آن خاندان خلافت و امارت روا داشته است، وليکن شما با اين همه ظلم که از او ديده ايد، همچنان بي حرکت و بي رمق در جاي خويش نشسته ايد، و هيچ اقدامي از خود نشان نمي دهيد.

مروان گفت: اي معاويه! آنچه از استيلاي علي بن ابي طالب عليه السلام و رنجهايي که از دست او کشيديم براي ما روشن است، اما از ما چه کاري توقع داري تا به فرمان تا انجام دهيم؟

معاويه گفت: مي خواهم در جنگ جدي باشيد و همگان نيزه و سنان برداريد و به اتفاق بر علي عليه السلام حمله کنيد، شايد عالم و آدم از ظلم و عدوان و جور و طغيان او خلاص شوند.

مروان گفت: اي معاويه! پس معلوم شد، از ما خسته شده اي و نمي خواهي زنده باشيم، چون مي خواهي ما را به چنگ شير حجاز سپاري. بعد از مروان، وليد بن عقبه گفت، چرا خودت با کينه اي که نسبت به او در دل داري و مي گويي برادر و خال و جد تو را کشته است، به مصاف علي بن ابي طالب عليه السلام نمي روي؟ اگر تو سلاح برگيري و به ميدان روي، من و وليد و طلحه و عبدالله بن عامر نيز تو را همراهي مي کنيم، و هر نوع تلاش و سعي ممکن باشد انجام مي دهيم. اما تو از جنگ با علي عليه السلام گريزاني؛ زيرا دو بار تو را به مبارزه خواند اما مانند روباهي که شيري ببيند گريختي.

اعيان و سرداران و شجاعان سپاه تو از ترس علي بن ابي طالب عليه السلام قدم در ميدان نمي گذارند، وزير تو عمروعاص که بر مردانگي و فرزانگي خود فخر مي کند، وقتي برق شمشير علي عليه السلام را ديد از ترس جان، عورت را برهنه کرد تا بتواند بگريزد. و جان خود را نجات دهد، تو و عمروعاص جرئت مقابله با علي عليه السلام را نداريد از ما چهار نفر چه کاري ساخته است! گيرم هر چهار نفر شمشير برگيريم و ترک جان بگوييم و بر او حمله کنيم، با يک ضربت ذوالفقار هر چهار نفر ما را فراري مي دهد يا از پاي در مي آورد.

[صفحه 190]

عمروعاص از سخن او به خشم آمد و گفت:

هرگز گمان نمي کردم، اگر از پيش علي بن ابي طالب عليه السلام بگريزم و جان خود را از ذوالفقار او حفظ کنم، کسي مرا سرزنش کند؛ چون عقل حکم مي کند جان را به هر مکر و حيله اي بايد حفظ کرد.

سپس رو به وليد بن عقبه کرد و گفت: اي وليد! تو که لاف شجاعت مي زني اگر راست مي گويي، ميدان برو و در جايي بايست که علي بن ابي طالب عليه السلام کلام تو را بشنود و تو را ببيند، چنانچه تو صولت و هيبت او را بنگري و جان سالم به در بري آن گاه مرا ملامت کن.



صفحه 189، 190.