دعوت به جنگ تن به تن











دعوت به جنگ تن به تن



اميرالمؤمنين علي عليه السلام مثل روزهاي قبل، لشکر خود را آرايش نظامي داد آن گاه بر

[صفحه 179]

بلندي ايستاد و با آواز بلند شعر حماسي خواند.

وقتي معاويه کلام اميرالمؤمنين علي عليه السلام را شنيد و به اشعارش گوش داد، به اطرافيانش گفت: علي بن ابي طالب ما را به مبارزه با خود مي خواند، و قبلا هم چند نوبت مرا به مبارزه طلبيده است و من اقدام به اين کار نکردم؛ اما اکنون از قريش شرم دارم و براي من ننگ و عار است اگر دعوت او را اجابت نکنم.

برادر او، عتبة بن ابي سفيان، گفت: کلام علي بن ابي طالب را نشنيده فرض کن، زينهار که خود را در چنگال شير رباني بيندازي، يقين بدان که در مقابل علي عليه السلام مرد جنگ نيستي.

ديدي که غلامت، حريث، که سواري نامدار بود، چگونه به دست علي بن ابي طالب عليه السلام کشته شد؟! عمروعاص هم که به مکر و حيله و صبر و استقامت در جنگ شهرت دارد، با کشف عورت توانست از مقابل او بگريزد که حتما مردم تا قيامت از رسوايي او خواند خنديد. اي معاويه! کدام نامدار عرب در برابر علي بن ابي طالب عليه السلام ايستادگي کرد که تو بتواني با او مبارزه نبرد کني؟!

در عين حال کمال قوت، شجاعت و جرائت علي بن ابي طالب عليه السلام از آفتاب روشن تر است، تاکنون هيچ سوار نامدار و شجاع و صف شکني با علي عليه السلام رو به رو نشده است مگر خاک هستي او را بر باد داده باشد. او به تنهايي بر لشکري حمله مي کند و هيچ خوف و هراسي از کسي ندارد.

بعد از عتبه، جماعتي از بزرگان شام و فرماندهان سپاه نيز او را از مبارزه با علي بن ابي طالب عليه السلام منع کردند.

در آن هنگام ابرهة بن صباح حميري از لشکر معاويه برخاست و گفت:

گمان مي کنم خداي تعالي تقدير فرمود تا همه در اين صحرا هلاک شويم، اي بزرگان شام! او را واگذاريد تا شجاعتش را ببينم او را از جنگ با علي بن ابي طالب عليه السلام نترسانيد بگذاريد، تا با يکديگر نبرد کنند، به هر حال يکي غالب و ديگري مغلوب مي شود و ما از اين رنج و گرفتاري نجات مي يابيم و آتش جنگ خاموش مي شود. و هر کدام از دو نفر پيروز شوند، ما کمر خدمت در اطاعت و متابعت او مي بنديم.

[صفحه 180]

وقتي اميرالمؤمنين علي عليه السلام سخن ابرهه را شنيد، فرمود:

به خدا سوگند با انصاف تر از سخن ابرهه تا به حال از اهل شام سخني نشنيده ام!

اما معاويه گفت: ابرهه عقل درستي ندارد. او را از صف هاي جلو دور کنيد و در عقب لشکر قرار دهيد؛ چون بي خرد و سفيه است و سخني نسنجيده بر زبان مي راند.

اهل شام گفتند: اي معاويه! ابرهه مردي بسيار عاقل است و رد خردمندي، درايت، ديانت و فهم سر آمد اهل شام است، اما چون تو از نبرد با علي بن ابي طالب عليه السلام مي ترسي و از شمشير او بيم داري درباره او اين گونه مي گويي!

مردم پيوسته معاويه، عمروعاص و مروان حکم را ملامت مي کردند، دشنام مي دادند و ناسزا مي گفتند.

ابرهه از سخن آنان رنجيده خاطر شد، او ابياتي چند در سرزنش معاويه سروده، مي خواند تا اين که معاويه، او را به نزد خويش فرا خواند و با هدايا و سخنان نرم راضي اش کرد.



صفحه 179، 180.