خلافت علي











خلافت علي[1]



.

خلافت علي (ع) در اواخر سال سي و پنج هجري قمري شروع شد و تقريبا چهار سال و پنج ماه ادامه يافت. علي (ع) در خلافت، رويه ي پيغمبر اکرم (ص) را معمول مي داشت[2] و غالب تغييراتي را که در زمان خلافت پيشينيان پيدا شده بود به حالت اولي بر گردانيد و عمّال نا لا يق را که زمام امور را درست داشتند از کار بر کنار کرد[3] و در حقيقت يک نهضت انقلابي بود و گرفتاريهاي بسياري در برداشت.

علي (ع) نخستين روز خلافت در سخنراني که به مردم نمود چنين گفت: «آگاه باشيد گرفتاري که شما مردم هنگام بعثت پيغمبر خدا داشتيد امروز دوباره به سوي شما برگشته و دامن گيرتان شده است. بايد درست زير و روي شويد و صاحبان فضيلت که عقب افتاده اند پيش افتند و آنان که بناروا پيشي مي گرفتند عقب افتند (حق است و باطل و هر کدام اهلي دارد. بايد از حق پيروي کرد.) اگر باطل بسيار است چيز تازه اي نيست و اگر حق کم است گاهي کم نيز پيش مي افتد و اميد پيشرفت نيز هست. البته کم اتفاق مي افتد که چيزي که پشت به انسان کند دوباره برگشته و روي نمايد».[4] .

[صفحه 2]

علي (ع) به حکومت انقلابي خود ادامه داد و چنانکه لازم طبيعت هر نهضت انقلابي است عناصر مخالف که منافع شان به خطر مي افتد از هر گوشه و کنار سر به مخالفت بر افراشتند و به نام خونخواهي خليفه سوم جنگهاي داخلي خونيني برپا کردند که تقريباً در تمام مدت خلافت علي (ع) ادامه داشت. به نظر شيعه مسببين اين جنگهاي داخلي جز منافع شخصي منظوري نداشتند و خون خواهي خليفه سوم دستاويز عوام فريبانه اي بيش نبود و حتي سؤ تفاهم نيز در کار نبود.[5] .

سبب جنگ اوّل که جنگ جمل ناميده مي شود غائله ي اختلاف طبقاتي بود که از زمان

[صفحه 3]

خليفه دوم در تقسيم مختلف بيت المال پيدا شده بود. علي (ع) پس از آنکه به خلافت شناخته شد مالي در ميان مردم بالسويه قسمت فرمود؛[6] چنانکه سيرت پيغمبر اکرم نيز همان گونه بود و اين روش زبير و طلحه را سخت بر آشفت و بناي تمرد گذاشتند و به نام زيارت کعبه از مدينه به مکه رفتند و ام المؤمنين عايشه را که در مکه بود و با علي (ع) ميانه ي خوبي نداشت با خود همراه ساخته به نام خونخواهي خليفه سوم نهضت و جنگ خونين جمل را برپا کردند.[7] .

با اينکه همين طلحه و زبير هنگام محاصره و قتل خليفه ي سوم در مدينه بودند از وي دفاع نکردند[8] و پس از کشته شدن وي اوّلين کسي بودند که از طرف خود و مهاجرين به علي (ع) بيعت کردند[9] و همچنين ام المؤمنين عايشه خود از کساني بود که مردم را به قتل خليفه ي سوم تحريض مي کرد[10] و براي اوّلين بار که قتل خليفه ي سوم را شنيد به وي دشنام داد و اظهار مسرت نمود. اساساً مسببين اصلي قتل خليفه صحابه بودند که از مدينه به اطراف نامه ها نوشته مردم را بر خليفه مي شورانيدند.

سبب جنگ دوم که جنگ صفين ناميده مي شود و يک سال و نيم طول کشيد طمعي بود که معاويه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهي خليفه ي سوم اين جنگ را بر پا کرد و بيشتر از صد هزار خون نا حق ريخت و البته معاويه در اين جنگ حمله مي کرد، نه دفاع؛ زيرا خونخواهي هر گز به شکل دفاع صورت نمي گيرد.

عنوان اين جنگ خونخواهي خليفه ي سوم بود با اينکه خود خليفه ي سوم در آخرين روزهاي زندگي خود براي دفع آشوب از معاويه استمداد نمود. وي با لشگري از شام به سوي مدينه حرکت نموده آن قدر عمداً در راه توقف کرد، تا خليفه را کشتند. آنگاه به

[صفحه 4]

شام برگشته به خونخواهي خليفه قيام کرد.[11] .

و همچنين پس از آنکه علي (ع) شهيد شد و معاويه خلافت را قبضه کرد، ديگر خون خليفه ي سوم را فراموش کرده قتل خليفه را تعقيب نکرد.

پس از جنگ صفين جنگ نهروان در گرفت در اين جنگ جمعي از مردم که در ميانشان صحابي نيز يافت مي شد در اثر تحريکات معاويه در جنگ صفين به علي (ع) شوريدند و در بلاد اسلامي به آشوبگري پرداخته، هر جا از طرفداران علي (ع)مي يافتند مي کشتند. حتي شکم زنان آبستن را پاره کرده جنينها را بيرون آورده سر مي بريدند.[12] .

علي (ع) اين غائله را نيز خوابانيد، ولي پس از چندي در مسجد کوفه در سر نماز به دست برخي از اين خوارج شهيد شد.


صفحه 2، 3، 4.








  1. شيعه در اسلام، قم: بنياد علمي و فکري علامه ي طباطبايي، 1360، ص20 -15.
  2. تاريخ يعقوبي، ج2، ص154.
  3. همان، ص155؛ مروج الذهب، ج2، ص364.
  4. نهج البلاغه، خطبه ي 15.
  5. پس از رحلت پيغمبر اکرم اقليت انگشت شمار به پيروي علي (ع) از بيعت تخلف کردند و در رأس اين اقليت از صحابه سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار بودند و در آغاز خلافت علي (ع) نيز اقليت قابل توجهي به عنوان مخالف از بيعت سرباز زدند و از جمله متخلفين و مخالفين سر سخت سعيد بن عاص و وليد بن عقبه و مروان بن حکم و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاة و سمرة بن جندب و مغيرة بن شعبه و غير ايشان بودند. مطالعه بيوگرافي اين دو دسته و تأمل در اعمالي که انجام داده اند و داستانهايي که تاريخ از ايشان ضبط کرده، شخصيت ديني و هدف ايشان را بخوبي روشن مي کند. دسته ي اولي از اصحاب خاص پيغمبر اکرم و از زهّاد و عبّاد و فدا کاران و آزاديخواهان اسلامي و مورد علاقه خاص پيغمبر اکرم بودند. پيغمبر (ص) فرمود: خدا به من خبر داد که چهار نفر را دوست دارد و مرا نيز امر کرده که دوستشان دارم. نام ايشان را پرسيدند. سه مرتبه فرمود: علي سپس نام ابوذر و سلمان و مقداد را برد (سنن ابن ماجه، ج1، ص66). عايشه گويد: «رسول خدا فرمود: هر دو امري که بر عمار عرضه شود حتماً حق و ارشد آنها را اختيار خواهد کرد» (ابن ماجه، ج1، ص66). پيغمبر (ص) فرمود: «راستگو تراز ابوذر در ميان زمين و آسمان وجود ندارد» (ابن ماجه، ج1، ص68). از اينان در همه مدت حيات يک عمل غير مشروع نقل نشده و خوني بنا حق نريخته اند. به عرض کسي متعرض نشده اند. مال کسي را نر بوده اند يا با فساد و گمراهي مردم نپرداخته اند. ولي تاريخ از فجايع اعمال و تبهکاريهاي دسته ي دوم پراست و خونهاي ناحق که ريخته اند و مالهاي مسلمانان که ربوده اند و اعمال شرم آور که انجام داده اند از شماره بيرون است و با هيچ عذري نمي توان توجيه کرد جز اينکه گفته شود (چنانکه جماعت مي گويند) خدا از اينان راضي بود و در هر جنايتي که مي کردند آزاد بودند و مقررات اسلام که در کتاب و سنّت است در حق ديگران وضع شده بوده است.
  6. مروج الذهب، ج2، ص362؛ نهج البلاغه، خطبه ي 122؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص160؛ ابن ابي الحديد، ج1، ص180.
  7. تاريخ يعقوبي، ج2؛ ابي الفدأ، ج1، ص172؛ مروج الذهب، ج2، ص366.
  8. همان، ج2، ص152.
  9. همان، ج2، ص154؛ ابو الفدأ، ج1، ص171.
  10. همان، ج2، ص152.
  11. هنگامي که عثمان در محاصره شورشيان بود به وسيله نامه از معاويه استمداد کرد. معاويه دوازده هزار لشکر مجهز تهيه کرده به سوي مدينه حرکت نمود، ولي دستور داد در حدود شام توقف نمايند و خودش نزد عثمان آمده آمادگي لشگر را گزارش داد. عثمان گفت: تو عمداً لشگر را در آنجا متوقف کردي تا من کشته شوم، سپس خون خواهي مرا بهانه کرده قيام کني (تاريخ يعقوبي، ج2، ص152؛ مروج الذهب، ج3 ص25؛ طبري، ص402).
  12. مروج الذهب، ج2، ص415.