تشيع، مكتب محبت و عشق











تشيع، مکتب محبت و عشق



از بزرگترين امتيازات شيعه بر ساير مذاهب اين است که پايه و زيربناي اصلي آن محبت است. از زمان شخص نبي اکرم که اين مذهب پايه گذاري شده است زمزمه محبت و دوستي بوده است. آنجا که در سخن رسول اکرم جمله «علي و شيعته هم الفائزون»[1] را مي شنويم، گروهي را در گرد علي مي بينيم که شيفته او و گرم او و مجذوب او مي باشند. از اينرو تشيع مذهب عشق و شيفتگي است. تولاي آن حضرت مکتب عشق و محبت است. عنصر محبت در تشيع دخالت تام دارد. تاريخ تشيع با نام يک سلسله از شيفتگان و شيدايان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است.

[صفحه 41]

علي همان کسي است که در عين اينکه بر افرادي حد الهي جاري مي ساخت و آنها را تازيانه مي زد و احيانا طبق مقررات شرعي دست يکي از آنها را مي بريد بازهم از او رو بر نمي تافتند و از محبتشان چيزي کاسته نمي شد. او خود مي فرمايد:

«لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفي هذا علي ان يبغضني ما ابغضني، ولو صببت الدنيا بجماتها علي المنافق علي ان يحبني ما أحبني، و ذلک انه قضي فانقضي علي لسان النبي الامي انه قال: يا علي لا يبغضک مؤمن، و لا يحبک منافق»[2] .


«اگر با اين شمشيرم بيني مؤمن را بزنم که با من دشمن شود، هرگز دشمني نخواهد کرد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زيرا که اين گذشته و بر زبان پيغمبر امي جاري گشته که گفت: يا علي! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمي دارد».

علي مقياس و ميزاني است براي سنجش فطرتها و سرشتها. آنکه فطرتي سالم و سرشتي پاک دارد از وي نمي رنجد ولو اينکه شمشيرش بر او فرود آيد. و آنکه فطرتي آلوده دارد به او علاقمند نگردد ولو اينکه احسانش کند، چون علي جز تجسم حقيقت چيزي نيست.

مردي است از دوستان اميرالمؤمنين، با فضيلت و با ايمان. متأسفانه از وي لغزشي انجام گرفت و بايست حد بر وي جاري گردد.

[صفحه 42]

اميرالمؤمنين پنجه راستش را بريد. آن را به دست چپ گرفت. قطرات خون مي چکيد و او مي رفت. ابن الکواء خارجي آشوبگر، خواست از اين جريان به نفع حزب خود و عليه علي استفاده کند، با قيافه اي ترحم آميز جلو رفت و گفت دستت را کي بريد؟ گفت: «قطع يميني سيد الوصيين و قائد الغر المحجلين و اولي الناس بالمؤمنين علي بن ابي طالب، امام الهدي... السابق الي جنات النعيم، مصادم الابطال، المنتقم من الجهال، معطي الزکاش... الهادي الي الرشاد و الناطق بالسداد، شجاع مکي، جحجاح وفي. ..»[3] .

«پنجه ام را بريد سيد جانشينان پيامبران، پيشواي سفيدرويان قيامت، ذيحق ترين مردم نسبت به مؤمنان، علي بن ابي طالب، امام هدايت... پيشتاز بهشتهاي نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گيرنده از جهالت پيشگان، بخشنده زکات... رهبر راه رشد و کمال، گوينده گفتار راستين و صواب، شجاع مکي و بزرگوار با وفا».

ابن الکواء گفت: واي بر تو! دستت را مي برد و اينچنين ثنايش مي گوئي؟! گفت: چرا ثنايش نگويم و حال اينکه دوستيش با گوشت و خونم درآميخته است؟! به خدا سوگند که نبريد دستم را جز به حقي که خداوند قرار داده است.

اين عشقها و علاقه ها که ما اينچنين در تاريخ علي و ياران وي مي بينيم ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن مي کشاند.

[صفحه 43]


صفحه 41، 42، 43.








  1. جلال الدين سيوطي در الدر المنثور در ذيل آية 7 سوره بينه از ابن عساکر از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي کند که گفت در محضر پيغمبر بوديم که علي نيز به محضرش مي آمد. حضرت فرمودند: و الذي نفسي بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه»، يعني سوگند به آن کسي که جانم در دست اوست اين مرد و شيعيان او در روز قيامت رستگارانند. و مناوي در کنوز الحقايق به دو روايت نقل مي کند، و هيثمي در مجمع الزوائد، و ابن حجر در الصواعق المحرقة همين مضمون را با کيفيتي ديگر نقل مي کنند.
  2. نهج البلاغه، حکمت 42.
  3. بحار الانوار، ج 40، ص 281 -282، چاپ جديد و التفسير الکبير فخر رازي، ذيل آيه 9 سوره کهف (ام حسبت أن...).