ناکثين و قاسطين و مارقين
«فلما نهضت بالامر نکثت طائفة و مرقت اخري و قسط آخرون».[2] . «پس چون به امر خلافت قيام کردم، طائفه اي نقض بيعت کردند، جمعيتي از دين بيرون رفتند، جمعيتي از اول سرکشي و طغيان کردند». [صفحه 105] ناکثين از لحاظ روحيه پول پرستان بودند، صاحبان مطامع و طرفدار تبعيض. سخنان او درباره عدل و مساوات بيشتر متوجه اين جمعيت است. اما روح قاسطين روح سياست و تقلب و نفاق بود. آنها مي کوشيدند تا زمام حکومت را در دست گيرند و بنيان حکومت و زمامداري علي را درهم فرو ريزند. عده اي پيشنهاد کردند با آنها کنار آيد و تا حدودي مطامعشان را تأمين کند. او نمي پذيرفت زيرا که او اهل اين حرفها نبود. او آمده بود که با ظلم مبارزه کند نه آنکه ظلم را امضا کند. و از طرفي معاويه و تيپ او با اساس حکومت علي مخالف بودند. آنها مي خواستند که خود مسند خلافت اسلامي را اشغال کنند، و در حقيقت جنگ علي با آنها جنگ با نفاق و دوروئي بود. دسته سوم که مارقين هستند روحشان روح عصبيتهاي ناروا و خشکه مقدسيها و جهالتهاي خطرناک بود. علي نسبت به همه اينها دافعه اي نيرومند و حالتي آشتي ناپذير داشت. يکي از مظاهر جامعيت و انسان کامل بودن علي اينست که در مقام اثبات و عمل با فرقه هاي گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده است و با همه مبارزه کرده است. گاهي او را در صحنه مبارزه با پول پرستها و دنياپرستان متجمل مي بينيم، گاهي هم در صحنه مبارزه با سياست پيشه هاي ده رو و صد رو، گاهي با مقدس نماهاي جاهل و منحرف. بحث خود را معطوف مي داريم به دسته اخير يعني خوارج. اينها، ولو اينکه منقرض شده اند اما تاريخچه اي آموزنده و عبرت انگيز دارند. افکارشان در ميان ساير مسلمين ريشه دوانيده و در نتيجه در [صفحه 106] تمام طول اين چهارده قرن با اينکه اشخاص و افرادشان و حتي نامشان از ميان رفته است ولي روحشان در کالبد مقدس نماها همواره وجود داشته و دارد و مزاحمي سخت براي پيشرفت اسلام و مسلمين به شمار مي رود. [صفحه 107]
علي در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پيکار برخاست: اصحاب جمل که خود آنان را ناکثين ناميد و اصحاب صفين که آنها را قاسطين خواند و اصحاب نهروان يعني خوارج که خود آنها را مارقين مي خواند[1] .
صفحه 105، 106، 107.