نبودن رهبري الهي يا عدم اطاعت از رهبري















نبودن رهبري الهي يا عدم اطاعت از رهبري



بر اساس اجتماعي بودن بشر، همواره مسائل خارجي و اجتماعي در او تاثير فراواني

[صفحه 41]

دارد. وجود ارتباطات و تعاملات دو جانبه و يا چند جانبه ي بين فرد و افراد ديگر جامعه، عامل مهمي براي ايجاد حالات گوناگون در او مي شود. حضرت امير (ع) با صراحت و لطافت خاصي به عوامل خارجي که سبب تفرقه مي شوند اشاره کرده و مي فرمايد:

از حالات زندگي فرزندان اسماعيل پيامبر و فرزندان اسحاق پيامبر و اسرائيل عبرت گيريد. راستي چقدر حالات ملتها با هم يکسان و در صفات و رفتارشان با يکديگر همانند است! در احوال آنها روزگاري که از هم جدا و پراکنده بودند انديشه کنيد... سرزمين زندگيشان خشک ترين بيابانها بود، نه دعوت حقي وجود داشت که به آن روي آورند و پناهنده شوند و نه سايه ي محبتي وجود داشت که در عزت آن زندگي کنند. حالات آنان دگرگون و قدرت آنان پراکنده و جمعيت انبوهشان متفرق بود.[1] .

در اين سخنان آسانزاد، حضرت علي (ع) علت تفرقه و جدايي اقوام قبل از ظهور اسلام را نبودن دعوت حق و در واقع نبودن پيامبري که بين آنها الفت ايجاد کند و پناهگاه آنها باشد دانسته است و علاوه بر سايه ي نبوت و پيامبري، به محبت رهبران اشاره مي فرمايد و حکومت رهبري بر قلب ملتها را مايه ي تفرقه و جدايي مي داند.

در قرآن کريم اين ويژگي رسول خدا (ص) با تعبير بسيار زيبايي مطرح شده است، آنجا که خداوند مي فرمايد:

لو کنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولک و....[2] .

(و اگر خشن و سنگدل مي بودي (اي پيامبر!) همه ي مردم از اطراف تو پراکنده مي شدند.)

به راستي خلق و خوي الهي رسول خدا (ص) دلهاي مردم را به هم نزديک کرد و عامل وحدت بين مسلمين بود. اين مردم که در زمان رسول خدا (ص) زندگي مي کردند پيش از رسالت پيامبر (ص)، با جنگ هاي قومي و قبيله اي و تکاثر و تفاخر در تاريخ، به

[صفحه 42]

جز چهره اي متوحش و غيرمتمدن و جنگ طلب از خود برجاي نگذاشته بودند و به تبرک قدمهاي پيامبر خدا (ص) هم مدنيت يافتند و متمدن شدند و هم وحدت بر آنها سايه گستراند.


صفحه 41، 42.








  1. نهج البلاغه، خطبه ي 93 و 192.
  2. سوره ي آل عمران: 159.