عوامل دروني















عوامل دروني



حالات دروني انسانها، منشاء رفتارهاي بيروني آنها خواهد بود. در طول تاريخ، بسياري از خدمات بلند انساني صورت گرفته که با پيگيري عميق مي بينيم از طهارت و پاکي روان عاملان آنها بوده است و از سويي جنايتهاي بزرگ نيز برخاسته از خصايص روحي- رواني و عوامل دروني بوده است.

يکي از آثار بارز و مشهود در رفتار انسانهاي متعادل و متعالي، وحدت طلبي آنهاست.

عموما انسان هاي برجسته، از آن روي که داراي وحدت دروني هستند در پي ايجاد وحدت بيروني نيز مي باشند و ع کس اين قضيه نيز صادق است. افرادي که در درون، ثبات و پايداري نداشته و به يک انسجام و وحدت همه جانبه نرسيده اند رفتار بيروني آنها نيز تفرقه زا خواهد بود.

حضرت امير (ع) در نامه اي[1] به امام حسن (ع)، عناصر شخصيت انسان را قلب و عقل و بدن دانسته و در توصيه هاي آسماني خويش فرزند بزرگوار خود را به ايجاد

[صفحه 39]

هماهنگي بين اين سه رکن و عنصر اساسي شخصيت دعوت فرموده است. به يقين ايجاد هماهنگي بين ارکان دروني، منشاء ايجاد همبستگي اجتماعي خواهد شد. روان شناسان مي نويسند:

شخصيت انسان ترکيبي از تاثيرات روابط متقابل عقل و قلب و بدن مي باشد و شخصيت هرکس با وحدت سه بعد فوق، هويت واحدي پيدا مي کند.[2] .

بنابراين وحدت اجتماعي، نشات گرفته از وحدت دروني و طهارت افراد آن جامعه است. حضرت امير (ع) در اين مورد سخني بس ارزشمند دارد مي فرمايد:

و انما انتم اخوان علي دين الله، ما فرق بينکم الا خبث السرائر، و سوء الضمائر[3] .

(شما هم از نظر دين خدا برادر هستيد. چيزي جز دشمني درون و سوء نيت، شما را از هم پراکنده نکرده است.)

خبايث باطني و سوءنيتها باعث پراکندگي افراد و متفرق شدن آنها مي گردد. خوبان و حاميان واقعي ارزشها به کنار نهاده مي شوند و سوء تفاهم، بر انديشه هاي صادقانه و مخلصانه نسبت به يکديگر حاکم مي شود.

در قرآن کريم با اشاره ي لطيف به عوامل تفرقه، بيخردي و ناپختگي مردم، به عنوان عامل اصلي مطرح مي شود:

تحسبهم جميعا و قلوبهم شتي ذلک بانهم قوم لايعقلون.[4] .

(تو آنان را متحد و متفق مي داني در صورتي که دل هاي آنها سخت متفرق شده است، زيرا آنان قومي بي نصيب از عقل و بي بهره از خرد هستند.)

گرايشهاي نادرست افراد به اموري مثل دنيا که مهمترين عامل کثرت است و خودخواهي و منفعت طلبي را جانشين نوعدوستي و ديگرخواهي مي کند، از عوامل

[صفحه 40]

دروني براي ايجاد تفرقه است. زيرا گرايش ها و تمايلات افراد، مبتني بر بينشها نگرشهاي آنهاست. به يقين کساني که نگرش دنياپرستانه دارند تمايل شديد به هوي پرستي و خودخواهي و منفعت طلبي پيدا مي کنند و به تدريج از وحدت فاصله مي گيرند.

علامه ي طباطبايي (ره)، اختلافات ناشي از عوامل دروني را از خواص ماده ذکر مي کند و وجود دين را سببي براي رفع اختلاف مي داند. او بر اين باور است که:

وقوع اختلاف بين انسانها مستند به اختلاف خلقت ايشان از جهت اختلاف مواد آنهاست.هرچند همه از حيث صورت انساني متحدند و يکي بودن صورت اقتضا دارد که افعال و افکار افراد به وجهي متحد باشد، ولي لازمه ي اختلاف مواد اين است که احساسات و ادراکات و حالات افراد، در عين حالي که از يک جهت اتحاد دارند گوناگون باشد و اختلاف آنها موجب اختلاف اغراض و مقاصد و آمال و آرزوهاي ايشان مي شود و در نتيجه کردار و رفتارشان با يکديگر تفاوت پيدا مي کند و بالاخره منجر به اختلال نظام مي گردد.[5] .

گفتني است که برخي از اختلافها منشاء پيشرفت بشري است و زمينه ي رقابت و ترقي را فراهم مي سازد، ولي برخي از اختلافها باعث وجود فاصله ي بين افراد يک جامعه مي شود و آنها را از رسيدن به آرمانهاي والاي خود بازمي دارد. اختلاف از نوع دوم را تفرقه مي نامند که مذموم و ناپسند است و ما در آينده به بحث در اين باره خواهيم پرداخت.


صفحه 39، 40.








  1. نهج البلاغه، نامه ي 31.
  2. مقدمه اي بر روانشناسي زن، سيد مجتبي هاشمي رکاوندي، ص 13.
  3. نهج البلاغه، خطبه ي 113.
  4. سوره ي حشر: 14.
  5. آغاز پيدايش انسانها، علامه ي طباطبايي، ص 20.