عزل واليان فاسد
اما در هر صورت، سياست امام (ع) مشخص بود: پذيرفتن مشکلات وعزل واليان فاسد. اين واليان، هر کدام خود مختار و غارتگر بيت المال مردم و آفريننده ي اختناق در دنياي اسلام بودند و بيت المال مسلمين را در اغراض خاص سياسي خود مصرف مي کردند و يا آن رابه خود و فرزندان خود اختصاص مي دادند و سرانجام هم حکومتي شبيه قيصر و کسري، براي خود فراهم کرده بودند. در راس همه معاويه قرار داشت که از [صفحه 12] دوران خليفه ي دوم، به بهانه ي اينکه با دولت قيصر روم هم جوار است، در قصرهاي قيصري به ناز و نعمت مشغول بودند. امام علي (ع)، عثمان بن حنيف را به بصره، عمار بن شهاب را به کوفه، عبيداله بن عباس را به يمن، قيس بن سعد را به مصر و سهل بن حنيف انصاري را به شام اعزام داشت و همگي- جز سهل بن حنيف (که از نيمه ي راه برگشت)- با موفقيت به حوزه ي ماموريت خود وارد شدند و زمام امور را به دست گرفتند. يعقوبي در اين باره مي نويسد: علي (ع) وقتي به خلافت رسيد به جز ابو موسي اشعري، کليه کارگزاران عثمان را ر کنار کرد.[1] . احمد بن داود دينوري در کتاب خود، اخبار الطوال آورده است که مغيره بن شعبه، پيش علي آمد و گفت: معاويه و همچنين ديگر کارگزاران عصر عثمان را بر کار خودشان باقي بدار تا آنکه خبر اطاعت و بيعت ايشان به تو برسد و آن گاه آنها را تغيير مي دهي يا باقي مي گذاري. علي (ع) فرمود: در اين باره فکر مي کنم. مغيره بيرون رفت و فرداي آن روز برگشت و گفت، اي اميرالمومنين ديروز به شما مطلبي را گفتم ولي چون انديشيدم، دانستم خطاست و راي صحيح آن است که با شتاب معاويه و کارگزاران عثمان را عزل کني تا به اين وسيله فرمانبرداري را از سرکشي و تمرد بشناسي و به هر يک پاداش شايسته را بدهي، سپس برخاست و بيرون رفت. در همان حال، ابن عباس وارد شد و او را ديد و به علي (ع) گفت: مغيره براي چه کاري پيش تو آمده بود. علي (ع) به او خبر داد که ديروز چه گفته بود و امروز چه گفت. ابن عباس گفت ديروز براي تو خيرخواهي کرده بود و امروز خيانت کرد و چون خبر به مغيره رسيد گفت: ابن عباس درست گفته است. ديروز براي علي خيرخواهي کردم و [صفحه 13] چون گفتار مرا نشنيد امروز آن را تغيير دادم.[2] . علي (ع) با افراد فاسد يک لحضه هم سازش نکرد و اين بدان دليل است که به اعتقاد علي (ع) اصلاح امت بدون اصلاح حکام، امري ناممکن است. او در اين باره مي فرمايد: فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه[3] . وقتي معاويه به علي (ع) مي نويسد: من از تو حکومت شام را خواستم که ملزم به اطاعت تو نباشم و اکنون نيز همان را مي خواهم که ديروز مي خواستم،... ما پسران عبد مناف هستيم وهيچ کس را بر ديگري فضيلت نيست که به وسيله ي آن عزيزي را به ذلت گيرد يا آزادي را بنده کند.[4] . حضرت (ع) در جواب او نوشت: اينکه شام را طلب کرده اي، من چيزي را که ديروز از تو منع کردم، امروز به تو نخواهم داد و اما اينکه نوشته اي جنگ همه ي عرب، جز اندکي را به کام خود فرو برده، بدان آن کس که به حق بوده جايگاهش بهشت است و آن کس که به راه باطل به کام جنگ فرو رفته، در آتش است.[5] .
علي (ع) وقتي زمامداري جامعه را پذيرفت، ملاحظه کرد که از يک سو تعداد بسياري از استانداران و فرمانداران که در زمان خلفا به حکومت رسيده بودند، شايستگي اين مقام را ندارند و بدون بر کناري آنها نمي تواند بر انحرافات اجتماعي فايق آيد و از سوي ديگر تاييد آنها با استرتژي سياسي آن حضرت نمي سازد و لذا عزل و عدم تاييد آنان نيز مشکلاتي را به همراه خواهد داشت.
صفحه 12، 13.