ضرورت حفظ حرمت و كرامت انسان















ضرورت حفظ حرمت و کرامت انسان



نقش مديران جامعه در هدايت و سعادت مردم، بر کسي پوشيده نيست و تاثير رهبران اجتماعي در اصلاح و افساد جامعه به حدي بالاست که پيامبر (ص) فرموده:

دو گروه از امت من اگر فاسد شوند امت من نيز فاسد مي گردد و اگر به اصلاح گرايش يابند، امت نيز صالح خواهد شد، دانشمندان و مديران.[1] .

جامعه ي علمي و اداري در هر کشوري نقش الگويي و تاثير گذار دارد و اين تاثير مثبت و منفي هر کسي در حد مقبوليت و جايگاه او خواهد بود و ديگران را در نگرش و

[صفحه 10]

عمل، تحت تاثير قرار مي دهد. رهبر اسلامي خود را مکلف مي داند براي تحقق سعادت جامعه تلاش کند و با دقت و مراقبت خاص، اصول و موازين را رعايت نمايد علي (ع) چنين ديدگاهي داشت. او به مردم مي گويد:

اي مردم! من حقي بر شما دارم و شما نيز حقي بر من داريد حق شما بر من خيرخواهي درباره شماست.[2] .

نصيحت يا خيرخواهي در ادبيات سياسي اميرالمومنين (ع) يک مفهوم اخلاقي محض نيست. بلکه وجه انساني و الهي حکومت و سياست اسلامي است که بدون آن حاکم و سياستمدار اسلامي مفهومي نخواهد داشت، بنابراين خيرخواهي زمامدار وقتي تحقق خواهد يافت که مردم جامعه ي شخصيت او تلقي شوند، در نتيجه زمامدار، خوشي و ناخوشي مردم را در درون خود احساس نمايد. اين خيرخواهي ناشي از ارزش و کرامتي است که انسان در مکتب اسلام دارد و در مطالعه تطبيقي اسلام يکي از مهمترين محورهاي حرمت انسان از ديدگاه اسلام است. اميرالمومنين (ع) با درک و ايمان عميقي که به اسلام دارد به حفظ حرمت انسان اهتمام مي ورزد و در حالي که در کانون مديريت جهان اسلام قرار دارد اين احساس و دريافت را در نامه اي به عثمان بن حنيف نوشته است:

آيا به اين قناعت کنم که به من «اميرالمومنين» گفته شود ولي در ناگواري هاي روزگار با آنان شرکت نورزم و در سختي هاي زندگي الگوي آنان و پيشاپيش آنان نباشم.[3] .

ياد مردم براي علي (ع) يک شعار نبود، بلکه يک واقعيت در ميدان عمل بود که او را از صرف طعام لذيذ باز مي داشت، چرا که شايد افرادي در حوزه ي مديريت او باشند که از

[صفحه 11]

دسترسي به آن غذا محرومند.

در نامه به عثمان بن حنيف مي گويد:

من اگر مي خواستم، مي توانستم از عسل مصفي و مغز گندم و بافته اي ابريشم براي خود خوراک ولباس تهيه کنم، اما هيهات که هوي و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار سازد تا طعام هاي لذيذ را برگزينم، در حالي که ممکن است در سرزمين حجاز يا يمامه کسي باشد که اميد به دست آوردن يک قرص نان هم نداشته باشد.[4] .


صفحه 10، 11.








  1. ميزان الحکمه، محمدي ري شهري، ماده ي «صلح».
  2. نهج البلاغه صبحي الصالح، ص 79، خطبه ي 34. «ايها الناس، ان لي عليکم حقا و لکم علي حق: فاما حقکم علي فالنصيحه لکم...».
  3. نهج البلاغه صبحي الصالح، نامه ي 45، ص 418. «ااقنع من نفسي بان يقال: هذا اميرالمومنين و لا اشارکهم في مکاره الدهر، او اکون اسوه لهم في جشوبه العيش!».
  4. نهج البلاغه ي صبحي الصالح، نامه ي 45. «و لو شئت لا هتديت الطريق، الي مصفي هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز و لکن هيهات ان يغلبني هواي و يقودني جشعي الي تخير الاطعمه- و لعل بالحجاز ا اليمامه من لا طمع له في القرص.».