تامين معيشت















تامين معيشت



در هر نظام مديريتي سالم و پويا، نخستين گام در مورد مديران و کارکنان، تامين هزينه ي زندگي آنان مي باشد تا بدون دغدغه و با آرامش خاطر، وظايف محوله را به انجام رسانند. فقر و تنگدستي بي ترديد يکي از مهم ترين عوامل تخلف و سستي در روند اداره ي امور است. امام علي (ع) در يک نگاه به فقر، آن را مايه ي نقصان دين و آشفتگي ذهن و اسباب کينه و دشمني دانسته است. تا آنجا که به فرزندش «محمد بن حنفيه» فرموده است: پسرم، از فقر بر تو ترسانم. پس به خدا پناه ببر زيرا فقر، به دين زيان مي رساند و خرد را سرگردان مي کند و دشمني پديد مي آورد.[1] .

اين حداقل حق هر انساني است که در برابر کار و زحمتي که مي کشد، در معيشت راحت باشد و دغدغه ي معاش و گذران روزمره ي زندگي را نداشته باشد. البته زندگي آبرومندانه و توام با کفاف که از هر گونه تجمل و طمع ورزي به دور باشد و گرنه آزمندان را نمي توان قانع کرد.

[صفحه 18]

اميرمومنان (ع) در عهدنامه ي مالک اشتر به اين مساله اساسي توجه داده است که:[2] .

وسايل و امکانات رفاه و آسايش را براي مديران و کارکنان فراهم سازد و اين امر، سه نتيجه دارد، اول آنکه گشايش در معيشت آنان را توانمند خواهد ساخت تا در پي اصلاح خود برآيند. خاطر آسوده در مردم نيز، کمک خواهد کرد تا در اصلاح خود اقدام نمايند، اما تنگناهاي اقتصادي، عرصه را بر مردم تنگ مي سازد. در اين صورت هم دين آسيب مي بيندو هم عقل آشفته مي شود و بازار دشمني و بد اخلاقي در ميان مردم، رونق مي يابد.

تنگناهاي زندگي به خصوص انسان هاي ضعيف را وسوسه مي کند تا براي رهايي از فشارهاي سخت معيشتي، دست به کاري بزنند که از امانت به دور است. اينجاست که بايد زمينه ي خيانت را مسدود کرد و چشمه ي فساد را خشکانيد و راه را براي اصلاح و خدمت گشود و نتيجه ي دوم را گرفت که: «اي مالک! بي نيازشان ساز، تا به مالي که در اختيار دارندت دست نگشايند.»

وقتي زندگي تامين نشد و کارکنان در تنگنا قرار گرفتند، ممکن است به اموال و امکاناتي که در دسترس آنان است تعدي نمايند و خطرناک تر هنگاکي است که خود را در اين امر خلاف، ذي حق بدانند و با خود بگويند اکنون که من به حق خودم نمي رسم و به طور کامل و کافي تامين نمي شوم پس اختلاس، دزدي و خيانت، حق ماست. بنابراين بايد اين حجت و بهانه را از دست آنان گرفت و به نتيجه ي سوم رسيد که وقتي زندگي و معيشت تامين است، ديگر هيچ دليلي براي کم کاري وعدم اجراي وظايف وجود ندارد و در اين هنگام است که حسابرسي و ارزيابي دقيق، که از آن، در بحث قبل ياد شد، ضرورت پيدا مي کند و اين حجتي خواهد بود به ضرر آنان، که دستور را اجرا کنند و در امانت خيانت نورزند.

[صفحه 19]


صفحه 18، 19.








  1. نهج البلاغه ي صبحي الصالح، حکمت 319، ص 531.
  2. نهج البلاغه، نامه ي 53. «ثم اسبغ عليهم الارزاق، فان ذلک قوه لهم علي استصلاح انفسهم و غني لهم عن تناول ما تحت ايديهم و حجه عليهم ان خالفوا امرک او ثلموا امانتک».