شوخي هاي متواضعانه











شوخي هاي متواضعانه



خنديدن و خنداندن درست و دور از رفتارها و الفاظ زشت مانعي ندارد.

فرق است بين دروغ گفتن، مسخره کردن، بازي کردن با آبروي مردم، و فروتن و متواضع بودن.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مردي بذله گو نبود، امّا لبخند بر لبان مبارکش بود، و در برخورد با کوچک و بزرگ شاد و داراي چهره اي شاداب و خندان بود.

الف - رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نيز در فرصت هاي مناسب اصحاب و ياران خود را مي خنداند و آنها را شاداب و سرحال نگه مي داشت.

به پيرزني فرمود:

چرا تلاش مي کني، پير زنها به بهشت نمي روند.

آن زن ناراحت شد و گفت:

يا رسول اللَّه من به بهشت نمي روم؟

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در حالي که مي خنديد، فرمود:

همه جوان شده و وارد بهشت مي گردند.

ب - روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم با امام علي عليه السلام در مجلسي خرما تناول مي فرمود، و هسته هاي خرما را مقابل علي عليه السلام مي گذاشت، بگونه اي که اگر کسي وارد مي شد فکر مي کرد همه خرماها را علي عليه السلام خورده و آن حضرت چيزي تناول نفرموده است.

آنگاه خطاب به علي عليه السلام فرمود:

شما زياد خرما خورده ايد؟.

حضرت جواب داد:

آنکس زيادتر خورده که خرما را با هسته آن تناول کرد؟

که لبخند بر لبان پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نقش بست.[1] .

ج - امام علي عليه السلام همواره از شوخي هاي زشت و بي معنا پرهيز مي کرد و عمروعاص را در پخش اينگونه شايعات مورد نکوهش قرار داد که در خطبه 84 مرز ميان شوخي هاي ناروا و روا را روشن کرد که فرمود:

عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ! يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً، وَأَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ:

أُعَافِسُ وَأُمَارِسُ! لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً، وَنَطَقَ آثِماً.

أَمَا - وَشَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ - إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ، وَيَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَيُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَيَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَيَخُونُ الْعَهْدَ، وَيَقْطَعُ الْإِلَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَآمِرٍ هُوَ! مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقِرْمَ سُبَّتَهُ.

أَمَا وَاللَّهِ اِنِّي لََيمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَإِنَّهُ لََيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الْآخِرَةِ، إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّي شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَيَرْضَخَ لَهُ عَلي تَرْکِ الدِّينِ رَضِيخَةً.

«شگفتا از عمروعاص پسر نابغه![2] ميان مردم شام گفت که من اهل شوخي و خوشگذراني بوده، و عمر بيهوده مي گذرانم!! حرفي از روي باطل گفت و گناه در ميان شاميان انتشار داد.

مردم آگاه باشيد! بدترين گفتار دروغ است، عمروعاص سخن مي گويد، پس دروغ مي بندد، وعده مي دهد و خلاف آن مرتکب مي شود، درخواست مي کند و اصرار مي ورزد،

امّا اگر چيزي از او بخواهند، بخل مي ورزد، به پيمان خيانت مي کند، و پيوند خويشاوندي را قطع مي نمايد، پيش از آغاز نبرد در هياهو و امر و نهي بي مانند است تا آنجا که دست ها به سوي قبضه شمشيرها نرود.

امّا در آغاز نبرد، و برهنه شدن شمشيرها، بزرگ ترين نيرنگ او اين است که عورت خويش آشکار کرده، فرار نمايد.[3] .

آگاه باشيد! بخدا سوگند که ياد مرگ مرا از شوخي و کارهاي بيهوده باز مي دارد، ولي عمروعاص را فراموشي آخرت از سخن حق بازداشته است، با معاويه بيعت نکرد مگر بدان شرط که به او پاداش دهد، و در برابر ترک دين خويش، رشوه اي تسليم او کند.»[4] .

سپس در حکمت 450 ره آورد شوخي هاي ناروا را تذکّر مي دهد که:

مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.

«هيچ کس شوخي بيجا نکند، جز آن که مقداري از عقل خويش را از دست بدهد.»[5] .

د - روزي خليفه اوّل و دوّم در دو طرفِ امام علي عليه السلام راه مي رفتند، چون قدّ آن دو، کمي بلندتر از آن حضرت بود، خليفه دوّم جملاتي را به شوخي و طنز مطرح کرد و خطاب به حضرت فرمود:

اَنْتَ في بَيْنِنَا کَنُونِ «لَنَا»

«علي، تو در ميان ما، مثلِ حرفِ «نون» در «لَنَا» هستي.»

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بلافاصله و بدون مهلت پاسخ داد که:

اِنْ لَمْ اَکُنْ اَنَا اَنْتُمْ «لا»

«اگر من در ميان شما نباشم، شما مي شويد «لا».»

يعني اگر من نباشم، شما چيزي نيستيد، چون «لا» يعني «هيچ».









  1. شرح نهج البلاغه خوئي ج6 ص94.
  2. زنِ معروفه.
  3. عمرو عاص در اين فکر بود که در ميدان صفّين روزي خودي نشان دهد، تا آن که سوارِ نقاب داري از سپاه امام علي عليه السلام به ميدان آمد، عمرو فکر کرد که حريف او مي شود، با شجاعت در مقابل نقاب دار ايستاد و گَرد و خاک کرد، وقتي حمله آغاز شد دانست که آن نقاب دار، علي عليه السلام است، درمانده شد چه کند؟ مقاومت کند کشته مي شود، فرار کند آبرويش مي رود، هنوز انتخاب نکرده بود که حمله امام به او مهلت نداد از روي اسب سرنگون شد، مرگ را با چشم خود ديد، ناگاه زشت ترين حيله را بکار گرفت، که عورت خود را آشکار کرد، و امام او را در پستي و رسوائيش واگذارد، عمرو عاص با کمال ذلّت فرار کرد، و در ميان دو لشگر آن روز، و در پيشگاه تاريخ تا روز قيامت خود را آبرو برد.
  4. خطبه 84 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.
  5. حکمت 450 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.