تا چوبه دار











تا چوبه دار



در روزگار حکومت امام علي عليه السلام در حالي که مردم در مسجد جمع بودند ناگهان پاسبانان کوفه متهمي که دستش آلوده به خون بود و خنجري خون آلود در دست داشت دست بسته وارد مسجد کردند و به دنبال آن جمعيتي انبوه با جنازه اي که آغشته به خون بود و روي دوش مردم قرار داشت وارد شدند و هر لحظه بر جمعيت افزوده مي شد،

و همه تقاضاي قصاص داشتند.

متّهم بيچاره که خود را دست بسته در چنگال عدالت مي ديد، چون برگ بيد مي لرزيد، وقتي مجلس آرامش يافت و اميرالمؤمنين عليه السلام در مقام قضا قرار گرفت.

يکي از مأموران پليس چنين گزارش کرد:

ما اين مرد را در نزديکي اين جسد خون آلود در حالتي دستگير کرديم که همين خنجر خون آلود را در دست داشت و اين پيکر بي جان هنوز در ميان خاک و خون دست و پا مي زد، و جز اين مجرم کسي در نزديکي آن صحنه نبود. از اين رو ما به خود ترديدي راه نداديم که اين مجرمِ دست بسته قاتل است.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به بازپرسي پرداخت و از متّهم پرسيد: آيا تو اين مرد را کشته اي؟

مرد گفت: آري.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

اگر تو او را کشته باشي، بايد قصاص شوي؟

امّا اجراي حکم را به بعد از نماز عصر موکول کرد و فرمود: متهم را به زندان ببريد.

در اين ميان که پاسبانان متهم را به طرف زندان مي بردند، مردي از ميان جمعيّت به طرف آنها شتافت و بانگ برآورد که لحظه اي در بردن زنداني توقّف کنيد، آنگاه به محضر امام علي عليه السلام آمد و فرياد زد:

«يا اميرالمؤمنين عليه السلام من مرتکب جرم شدم، من قاتل هستم، اين مردِ قصاب بي گناه است، او مُجرم نيست او را آزاد کنيد.»

مردم که از اين پيش آمد ناگهاني در شگفت ماندند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بار ديگر از آن مرد پرسيد.

مرد با کمال صراحت با لحني آرام مجدداً اقرار کرد و گفت: آري من او را کشتم.

حضرت متّهم اوّل را خواست و از سبب اعتراف کذب او سؤال کرد.

مرد گفت:

من مردي قصّابم، و در منزل خود گوسفندي را ذبح کردم و کارد آلوده به خون گوسفندم در دستم بود که ناگهان آواز حزين و جانگاهي از خرابه شنيدم، و با همين کارد که در دست داشتم با عجله وارد خرابه شدم، که اين قاتل را ديدم و او تا صداي مرا شنيد، فرار کرد،

ناگاه من خود را در کنار اين کشته که روي شانه مردم است يافتم تا اين منظره را ديدم سخت ترسيدم بيرون دويدم که ناگهان در همين حال پاسبانان سر رسيده، مرا گرفتند و فرياد زدند و با هياهو مرا قاتل خواندند، و چون مرا به محضر شما آوردند قرائن و شواهد بر اثبات جرم من چنان مهيّا بود که فرصت انکار نداشتم، به ناچار اقرار کردم و کار خود را به خداي چاره ساز سپردم.

امام علي عليه السلام فرمود:

به عقيده شما در اين قضيّه چه بايد کرد؟

همه گفتند:

مرد اوّلي که قصاب است، بايد رها شود و اين دومي را به کيفر برسانيد.

حضرت علي عليه السلام فرمود:

اين حکم خلاف حق است.

آنگاه به حسن بن علي عليهما السلام نگاه کرد و فرمود:

رأي تو در اين قضيه چيست؟

امام حسن مجتبي عليهما السلام فرمود:

به عقيده من هر دو را بايد آزاد کرد،

زيرا متّهم اوّل که هيچگونه گناهي ندارد، و آن مرد ديگر اگر چه انساني را کشته است، ولي با اعتراف صريح خود انسان ديگري را از مرگ نجات داده است و خداوند متعال مي فرمايد:

«وَمَنْ أحْياها فَکَأَنَّما أحيا الناسَ جَميعاً»[1] .

«کسي که يک نفر را زنده کند (زندگي يک نفر را نجات دهد) گويا همه مردم را زنده کرده است.»

بنابر اين رأي من آن است که هر دو آزاد گردند و خون بهاي مقتول را از بيت المال پرداخت.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام قضاوت فرزندش شادمان شد و بر ديدگان او را بوسه زد و خداي را در برابر اين نعمت سپاس گفت و حکم حسن بن علي عليهما السلام را اجرا کرد.[2] .









  1. سوره مائده، آيه 32.
  2. عدالت و قضا در اسلام، ص263.