اعدام عروس











اعدام عروس



«عنيزه» از قبيله «اسلم» با جواني به نام «عقيل اسلمي» طرح دوستي و آشنايي ريخت.

و چون کار عاشق هم شدند، بدون آن که مرتکب گناهي شوند عقيل به خواستگاري معشوقه اش «عنيزه» آمد، ليکن خانواده عنيزه او را به بهانه هايي به دامادي نپذيرفتند و علاقه و محبت او را ناديده گرفتند و سرانجام بر خلاف ميل دخترشان عنيزه او را به عقد عموزاده اش (رماح بن سهم) در آوردند.

اين ازدواج چون سدّي در برابر آروزهاي عقيل و عنيزه قرار گرفت، امّا دل از هم نکندند و گاه و بيگاه در فرصت هاي کوتاه بين راه، محبّت خود را به يکديگر خاطر نشان مي ساختند، تا شب زفاف «عنيزه و رماح» فرا رسيد، عقيل از شنيدن اين خبر سخت برآشفت و سوگند ياد کرد که هر چند به قيمت جانش باشد معشوقه اش را به رقيب تسليم نکند.

عقيل به حجله رماح رفت، امّا با توطئه اي که قبلاً توسّط عقيل و عروس حجله (عنيزه) ريخته شده بود آن شب را عقيل پشت پرده مخفي شده بود تا در فرصتي مناسب وارد حجله شود و رقيب خود را که رماح باشد بکشد، اتفاقاً اين طرح شيطاني به مرحله عمل در آمد و عقيل از پشت پرده وارد حجله شد و داماد را به مبارزه خواند، امّا رماح با چشم بر همزدني شمشير خود را کشيد و در قلب عاشق ناکام (عقيل) فرو بُرد و در همان حال خون از قلبش سرازير شد و جان از لبش پرواز کرد.

او در لحظه آخر گفت:

اي عنيزه! خود را تسليم رماح نکن و حرمت عشق و پاس عهد و وفا را منظور بدار.

اين را گفت و مرد.

عقيل مُرد، امّا عنيزه خائن که عاشق فداکار را در آن حال ديد تاب نياورد و شمشير را از نيام کشيد و چون شير خشمگيني بر شوهرش «رماح» حمله کرد و با ضربتي به حياتش خاتمه داد و او هم روي زمين افتاد.

بستگان عروس و داماد که منتظر پايان شب عروسي بودند، براي سرکشي و اطلاع از اوضاع حجله، زنان سر در حجله کشيدند تا خبر بگيرند.

ناگهان خود را در برابر چنان منظره اي سهمگين و در کنار دو بدن بي جان و مرده يافتند،

و چون از ماجرا آگاه شدند عروس را از حجله زفاف دستگير و به محضر دادگاه بردند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد کوفه در ميان مردم نشسته بودند که ناگهان صداي هياهو بلند شد همه ديدند دوشيزه اي را که لباس عروسي بر تن داشت و انگشتانش به خون داماد آلوده بود، به مسجد کشاندند و تقاضاي قصاص کردند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از ماجرا پرسيد و هرکس چيزي گفت،

امّا «عنيزه» پرده از راز برداشت و با صراحت تمام به جنايت خود اعتراف کرد که از آمدن عقيل به پشت پرده حجله آگاه و با اطلاع بوده است که در نتيجه اگر عقيل در آن ماجرا پيروز مي شد، با او پيوند زوجيّت برقرار مي کرد و اگر کشته مي شد به خونخواهي او برخيزد،

بستگان عقيل که در محضر دادگاه حاضر شدند فرياد مي زدند که خون بهاي او را از قاتلش رماح بگيرد،

و از طَرَفي خونخواهان «رماح» بانگ بر آوردند که «عنيزه» را قصاص کنند،

هياهو و فرياد خونخواهان وضع دادگاه را آشفته ساخته بود.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام همه را فرمان به سکوت داد، و تمام حاضران به لبان امام دوختند.

امام علي عليه السلام چنين قضاوت کرد:

الف- «عنيزه» محکوم است و بايد ديه عقيل را که به شمشير شوهرش از پا در آمده بپردازد، زيرا او عقيل را در معرض قتل قرار داده و جانش را به خطر انداخته است، و علّت اين که او به پرداخت غرامت و ديه سزاوارتر از مباشر قتل است اين است که دست زدن به قتل عقيل براي رماح مجاز و روا بوده است، زيرا در مقام دفاع از جان و نيز دفاع از ناموس خود، عقيل را کشته است، پس اولياي عقيل هيچگونه حقّي بر گردن ورثه رماح ندارند و نيز ورثه رماح هيچ گونه غرامتي بابت قتل عقيل نخواهد پرداخت.

ب- «عنيزه» از نظر ارتکاب جرم قتل شوهر خود، محکوم به قتل است.

همين که حکم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام صادر شد، صداي اللَّه اکبر مردم بلند شد.[1] .









  1. عدالت و قضا در اسلام، ص247.