نقش پيري پدر در فرزند











نقش پيري پدر در فرزند



زني را نزد خليفه دوّم آوردند، شوهر زن، مرد سالمندي بود که پس از ازدواج با آن زن از دنيا رفته بود و زن باردار شده و پسر زاييده بود.

پسران پيرمرد (از زنِ ديگر پيرمرد) بر زن به زن تهمت زده، و بر آن گواهي دادند

(و به اين وسيله مي خواستند پسرِ آن زن را از ارث پدر محروم کنند).

خليفه دوم دستور داد:

زن را سنگسار کنند.

اتّفاقاً اميرالمؤمنين عليه السلام از کنار زن عبور مي کرد.

چون نگاه زن به آن حضرت افتاد، گفت:

اي پسر عم رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم کاغذي دارم.

چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آن را مطالعه کرد، به همراهان زن فرمود:

اين زن تاريخ ازدواج با شوهر و تاريخ همبستر شدن با او و کيفيّت آن را در اين ورقه يادداشت کرده است، هرچه زدوتر او را رها کنيد.

در روز ديگر آن حضرت عليه السلام کودکان هم سنّ و سال آن کودک را جمع کرد و کودکان را با پسرِ آن زن به بازي مشغول ساخت.

و چون سرگرم بازي شدند به آنان فرمود: بنشينيد!.

همه نشستند.

سپس آنان را صدا زد که برخيزند.

کودکان همه برخاستند،

در اين هنگام کودک آن زن خواست برخيزد، نتوانست، به ناچار بر دو دست خود تکيه زد و برخاست.

اميرالمؤمنين عليه السلام از مشاهده اين حالت فرمود:

او فرزند همان پيرمرد است.

سپس او را پيش خود خوانده، و از ارث پدر سهم او را پرداخت.

آنگاه بر تمام برادرانش حدِّ افتراء جاري کرد!

خليفه دوم حيرت زده گفت:

يا علي چه کردي؟

حضرت فرمود:

از تکيه پسر بر دست ها، ضعف پيرمرد را دريافتم.[1] .

پس از قرن ها تلاش، امروزه، دانشمندان جهان با تجربيات گوناگون با اين حقيقت آشنا شدند و اعلام کردند که مادرانو پدران در سنين بالا سعي کنند که بچه دار نشوند.









  1. فروع کافي، ج7، ص426.