اسباب ذمّ احد الولاة الخونة











اسباب ذمّ احد الولاة الخونة



أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي کُنْتُ أَشْرَکْتُکَ فِي أَمَانَتِي، وَجَعَلْتُکَ شِعَارِي وَبِطَانَتِي، وَلَمْ يَکُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْکَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي وَمُوَازَرَتِي وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ؛

فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَي ابْنِ عَمِّکَ قَدْ کَلِبَ، وَالْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ، وَأَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ، وَهذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ فَنَکَتْ وَشَغَرَتْ، قَلَبْتَ لِابْنِ عَمِّکَ ظَهْرَ الِْمجَنِّ فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ، وَخَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ، وَخُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ، فَلَا ابْنَ عَمِّکَ آسَيْتَ، وَلَا الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ.

وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنِ اللَّهَ تُرِيدُ بِجِهَادِکَ، وَکَأَنَّکَ لَمْ تَکُنْ عَلَي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ، وَکَأَنَّکَ إِنَّمَا کُنْتَ تَکِيدُ هذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ، وَتَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ،

فَلَمَّا أَمْکَنَتْکَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ، وَعَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَاخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَأَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَي الْکَسِيرَةَ، فَحَمَلَتْهُ إِلَي الحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ، غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ،

ترجمه: علل نکوهش يک کارگزار خيانتکار

(پس از ياد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شرکت دادم، و همراز خود گرفتم، و هيچ يک از افراد خاندانم براي ياري و مددکاري، و امانت داري، چون تو مورد اعتمادم نبود، آن هنگام که ديدي روزگار بر پسرعمويت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گرديده، و امّت اختيار از دست داده، و پراکنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختي، و همراه با ديگراني که از او جدا شدند فاصله گرفتي، تو هماهنگ با ديگران دست از ياريش کشيدي، و با ديگر خيانت کنندگان خيانت کردي، نه پسر عمويت را ياري کردي، و نه امانت ها را رساندي.

گويا تو در راه خدا جهاد نکردي! و برهان روشني از پروردگارت نداري، و گويا براي تجاوز به دنياي اين مردم نيرنگ مي زدي، و هدف تو آن بود که آنها را بفريبي! و غنائم و ثروتهاي آنان را در اختيار گيري، پس آنگاه که فرصت خيانت يافتي شتابان حمله ور شدي، و با تمام توان، اموال بيت المال را که سهم بيوه زنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنه اي که گوسفند زخمي يا استخوان شکسته اي را مي ربايد، به يغما بردي، و آنها را به سوي حجاز با خاطري آسوده، روانه کردي، بي آن که در اين کار احساس گناهي داشته باشي