اخلاق و سياست در دوره رنسانس















اخلاق و سياست در دوره رنسانس



رنسانس ، نوزايي فکر و انديشه ، تحولي شگرف بود که به دوران تاريک قرون وسطي و حاکميت کليسا پايان داد. ويژگي عمده اين دوران ، آزادي وجدان انسان از سلطه ارباب کليسا و تجلي دوباره روح نقد و انتقاد بود که يکي از بزرگ ترين متفکران اين دوره گذار در عرصه سياست ، «نيکولو ماکياولي» مي باشد. ايده اساسي ماکياولي تفکيک حوزه اخلاق از سياست بود و توصيه هايي را در اين زمينه به شهرياران عرضه مي دارد. براي نمونه به شهريار توصيه مي کند که با حفظ ظاهر بايد نشان دهد که اعمال و رفتارش مبتني بر اصول تقوا و اخلاق است ولي در عين حال از هر وسيله اي در جهت استحکام قدرت خود فروگذار ننمايد. چه از نظر او دولت ها را نمي توان با دعا و موعظه مسيح اداره کرد زيرا در بسياري از موارد ناگزيرند برخلاف اصول عمل کنند.[1] جالب است گفته شود ماکياولي آگاهانه عمل خلاف اخلاق را در سياست توصيه مي کند چون در اکثر موارد براي دادن چنين توصيه هايي پوزش مي طلبد. و براي توجيه عملش چنين دليل مي آورد که «چون مردم ذاتا بد جنس و بد نهاد هستند بايد با شيطنت با آنها رفتار کرد. »[2] .

به عقيده صاحب اين قلم ، با مطالعه کتاب «گفتارها» واضح مي شود که ماکياولي معتقد به تفکيک بين اخلاق عمومي از اخلاق دولتي يا حکومتي است. در واقع ماکياولي نظام اخلاق عمومي را نفي نمي کند و حتي تصور وجود آن در قلمرو حاکم را ضروري مي داند و آن را شديدا توصيه مي کند. و حتي وجود اخلاق در هر جامعه را موجب پايداري نظام سياسي حاکم تلقي مي کند. در اين باره مي گويد: «آن جا که اخلاق جامعه هنوز فاسد نشده است ، آشوب ها و اغتشاش ها زيان به بار نمي آورد ولي آن جا که فساد رخنه يافته است بهترين قوانين سودي نمي بخشد. »[3] .

به هر حال در اين دوره نيز مقوله اخلاق و سياست و رابطه بين آن دو و نحله هاي فکري متعددي را به وجود آورده است.









  1. گائتانو موسکا ، «پيشين» ، ص135.
  2. گائتانو موسکا ، «پيشين» ، ص135.
  3. نيکولو ماکياولي ، «گفتارها» ، ترجمه محمد حسن لطفي ، تهران ، انتشارات خوارزمي ، 1372 ، ص90.