اخلاق و سياست از ديدگاه متفكران اسلامي















اخلاق و سياست از ديدگاه متفکران اسلامي



متفکران اسلامي اي که در قلمرو اخلاق ، قلم زده اند علاوه بر بهره مندي از منابع غني اسلامي ، متأثر از حکيمان و فلاسفه يونان باستان و به ويژه افلاطون و ارسطو نيز بوده اند. ابن مسکويه (وفات 421ه··) نخستين انديشمند اسلامي است که در حوزه علم اخلاق آثاري دارد که عمده مطالب کتاب «تهذيب الاخلاق» خود را تحت تأثير نوشته هاي اخلاقي ارسطو به ويژه کتاب «اخلاق نيکوماخوس» و برخي آثار افلاطون نگاشته است.

متفکر اسلامي ديگر که در اين حوزه مطرح است «ابوحامد محمد غزالي طوسي» است. که برخي وي را از پيشگامان انديشه اسلامي در خصوص علم اخلاق و سياست مي دانند. غزالي از طريق مذهب و باورهاي ديني و اخلاقي به قلمرو سياست مي نگرد. از ديدگاه وي سياست اسباب و شيوه هايي است که هدايت انسان را در زندگي دنيوي براي نيل به خير و صلاح اخروي فراهم مي آورد. و تعاليم اخلاقي دقيقا در همين چارچوب براي غزالي مطرح مي شود.

البته لازم به ذکر است که ديدگاه وي متفاوت از نگرش تشيع به مقوله سياست و حکومت است چه او آشکارا در نوشته هاي خود گرايش بيش تري به خلافت دارد تا امامت.[1] .

غزالي در نوشته هاي خود سفارش هاي اخلاقي زيادي به سلطان مي کند. وي مي گويد سلطان بايد از تکبر پرهيز کند. نسبت به نيازها و توقعات مردم حساسيت داشته باشد و از افتادن در دام شهوات پرهيز نمايد. و به طور کلي برخلاف شرع و اخلاق عمل ننمايد.[2] لذا غزالي نيز دو مقوله اخلاق و سياست را مرتبط به هم تلقي نموده و در واقع به نوعي «سياست اخلاقي» معتقد مي باشد.

«ابونصر فارابي ، نيز از نخستين متفکران اسلامي است که راجع به اخلاق و سياست تأملي ژرف نموده است. به طوري که فارابي «بحث اخلاقي» را مبناي سياست مي داند. »[3] و «مدينه فاضله» خود را با توجه به معيارهاي اخلاقي مشخص مي کند و در مقابل صحبت از «مدينه فاسقه» مي کند که مدينه اي است که در آن از «فضيلت هاي اخلاقي» خبري نيست.

بنابراين فارابي رسيدن به سعادت را جز از مجراي علم نظري به فضيلت هاي انساني ممکن نمي بيند. و دقيقا در اينجا است که رابطه ميان اخلاق و سياست از نظر فارابي مطرح مي شود. او در اين باره همان نظر مشهور افلاطون مبني بر اشراف سياست بر اخلاق را به نوع ديگري بيان مي دارد. و اين که در انديشه فارابي ، سياست از يک سو محتواي اخلاقي دارد و تأمين کننده سعادت انسان در جامعه است و از سوي ديگر سياست بر اخلاق اشراف حاصل کرده ، نتيجه پيوند دو سويه اخلاق و سياست در فلسفه مدني فارابي است.

ابن سينا نيز در اين باب نظرهايي را ارائه مي کند. او بر اين باور است که قدرت سياسي تنها به شخصي که داراي عقل سليم و فضائل اخلاقي از قبيل شجاعت ، عفت و حسن تدبير و بيش از همه به شريعت آگاهي دارد تعلق مي گيرد. در واقع ابن سينا مبحث سياست را در الهيات مطرح مي کند. بنابراين وي نيز معتقد به نوعي سياست اخلاقي در عرصه زندگي سياسي بوده است.









  1. سيد علي اصغر کاظمي ، «اخلاق و سياست در انديشه سياسي در عرصه عمل» ، تهران ، نشر قومس ، 1376 ، ص171.
  2. حاتم قادري ، «انديشه سياسي غزالي» ، تهران ، انتشارات دفتر مطالعات سياسي و بين المللي ، 1370 ، صص5-173.
  3. سيد جواد طباطبايي ، «زوال انديشه سياسي در ايران» ، تهران ، انتشارات کوير ، 1377 ، ص124.