اخلاق و سياست و حكومت در اسلام















اخلاق و سياست و حکومت در اسلام



اين قسمت از نوشتار ، درصدد تبيين مفهوم اخلاق از نگاه اسلام و انديشه سياسي معطوف به آن است و مي کوشد کلياتي از موضوع مورد بحث را ارائه و ديدگاه هاي متفکران اسلامي را در اين خصوص مورد کاوش قرار دهد و در بخش ديگر به تبيين بينش امام علي عليه السلام درباره به اخلاق و سياست در رابطه بين آن دو پرداخته مي شود.

در دين اسلام ، عمده ترين منبع هدايت و راهبري اخلاق انسان در عرصه زندگي فردي و اجتماعي ، قرآن کريم است و در کنار اين منبع عظيم الهي ، منابع ديگري نظير: سنت ، عقل و اجماع قرار دارد.

به طور کلي از ديدگاه اسلام اخلاق عبارت است از «مجموعه ملکات نفساني ، صفات و خصائص روحي که انسان را به سمت تعالي و سعادت هدايت مي کند.[1] در اسلام علم اخلاق بعد از علم الهيات و خداشناسي از مهم ترين امور انسان در عرصه زندگي معنوي به شمار مي آيد. در اين باره امام موسي کاظم عليه السلام مي فرمايند:

«لازم ترين علم آن است که تو را به پاک سازي دل و (تهذيب باطن) رهبري کند و تباهي و فساد دل را بر تو آشکار سازد. »[2] .

در تفکر اسلامي ، برخلاف مکاتبي که خاستگاه و پشتوانه اخلاق را وجدان ، عرف و. . . تلقي مي کنند ، عقيده بر اين است که وجدان بشري به تنهايي قادر به هدايت انسان نيست بلکه بايد به آن ايمان به خدا و آموزه هاي وحياني افزوده شود. چرا که تمام فضيلت ها و کمالات بشري در فراسوي انگيزه هاي سودمندي ، لذت و سعادت مطرح است و مبتني بر رابطه معنوي و رضايت خداوند متعال مي باشد. به عبارت ديگر خاستگاه اوليه اخلاق در بينش اسلامي ، دين و تعاليم مذهبي مي باشد.

اهميت اخلاق در اسلام چندان است که پيامبر آن در سخني مشهور فلسفه بعثت خويش را تکميل و تتميم فضيلت هاي اخلاقي مي داند: «بعثتُ لاُتِمّم مکارمَ الاخلاق»

جاودانه ترين اثر دين اسلام که قرآن است ، کتابي است سرشار از آموزه هاي اخلاقي. در اين کتاب به آيات زيادي درباره آموزه هاي اخلاقي مانند قسط و عدل ، ظلم ستيزي ، امانت داري ، صلح طلبي ، وفاي به عهد ، صداقت و آزادي برمي خوريم که به برخي از آنها اشاره مي شود:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[3] که هدف از ارسال پيامبران را برقراري قسط و عدل در جامعه معرفي مي کند.

«وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ»[4] که هدف از آمدن انبياء را برقراري عدالت و ظلم ستيزي مي داند.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»[5] اين آيه مي تواند مبناي روابط سياسي و بستن قراردادها و پيمان ها باشد.

«وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤولاً»[6] که هر کس در مقابل عهد و پيمان ها مسئول هست.

به هر روي آيات زيادي دال بر رابطه اخلاق و سياست در قرآن آمده است که در اين مقال ، مجالي براي توضيح بيش تر نيست.

در اسلام حکومت و حاکميت با واژه هاي ولايت و خلافت مترادف است و منشاء قدرت سياسي و اقتدار ، خداوند متعال است. به طوري که در قرآن کريم به اين مطلب اشاره شده «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً»«تمام قدرت و اقتدار از آن خداست. » به علاوه هيچ قدرت و صاحب قدرت و منصبي به جز اراده و خواست خدا و از جانب او وجود ندارد «لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»[7] .

بنابراين در انديشه سياسي اسلام هيچ صاحب قدرتي در عالم وجود ندارد و همه قدرت ها به موهبت الهي در سلسله مراتب ولايت و حاکميت خداوند روي زمين به وجود مي آيند.

در تفکر شيعي ، در حوزه ولايت تشريعي ، حاکم و ولي که دستگاه قدرت و اعمال حاکميت در جامعه به او تفويض گرديده در تمام حوزه هاي اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و قضايي اعمال قدرت مي کند. در اين قلمرو اطاعت و فرمانبرداري از دستور او نه تنها جنبه اخلاقي دارد بلکه به دليل رابطه اقتدار و حاکميت سياسي حاکم با دستگاه قدرت الهي جنبه ديني و اعتقادي نيز پيدا مي کند. در نتيجه ، انحرافات اجتماعي و نقض قوانين و عرف و سنت نه تنها مجازات دنيوي و عيني دربرداشته بلکه به عنوان عصيان و گناه مشمول عقوبت اخروي مي گردد. اين وضعيت در واقع همان مقوله تلفيق اخلاق ديني با سياست است که در فرهنگ تشيع آثار و پيامدهاي مهمي را در برخواهد داشت.

در ادبيات سياسي اسلام ، اخلاق و سياست علاوه بر تکيه بر ايمان ، خاستگاهي عقلي نيز دارد. به اين معنا که در حوزه عقل عملي سه محور اصلي وجود دارد که عبارت است از سياست مدن ، تدبير منزل و اخلاق. لذا از اين ديدگاه ، حوزه عقل عملي همان بايدها و نبايدها را که در اخلاق بحث مي شود مشخص مي کند. به اعتقاد برخي از متفکران احکام اسلام نمي تواند جداي از عقل عملي باشد که اين مطلب اشاره دارد به قاعده معروف «کلّما حکم به العقل حکم به الشرع». که مراد از عقل در اين قاعده همان عقل عملي است. به هر حال در بينش اسلامي بين اخلاق و سياست رابطه عميقي وجود دارد و سياستي شايسته و بايسته تلقي مي شود که مبتني بر مولفه ها و معيارهاي اخلاقي باشد.









  1. محمد علي ، سادات ، «اخلاق اسلامي» ، تهران ، انتشارات سمت ، 1371 ، ص8.
  2. همان ، ص13.
  3. سوره حديد، آيه 25.
  4. سوره يونس ، آيه 47.
  5. سوره مائده ، آيه 1.
  6. سوره اسراء ، آيه 34.
  7. قرآن کريم ، سوره کهف ، آيه 39. ‌