رفتار علي با مردم
پس بايد گفت که همت و پشتکارش در امر دين کم و سست نبود، چون مي ديد که مانند خلفاي پيشين بر او واجب است که نماز را براي مردم برپا دارد، و به آنها پند بدهد و آنها را به امور دين آشنا و عالم سازد و به آنها بگويد که خداوند چه چيز از مسلمين مي خواهد و چه براي آنها مي خواهد، و چه از آنها انتظار دارد و چه چيز براي آنها نمي پسندد. از روي منبر ايستاده وعظ مي کرد. براي رسيدگي به امور مردم در مسجد مي نشست و از کارهايشان جويا مي شد و به پرسش کساني که راجع به امور ديني يا دنيوي از او مطالبي مي پرسيدند پاسخ مي داد. آنگه به تعليم آنها فقط به مطالبي در ضمن وعظ يا گفتگو که به آنها مي آموخت اکتفا نمي کرد، بلکه با رفتاري که با آنها مي کرد مطالب را از راه عمل به آنها [صفحه 2] مي آموخت، بنابراين براي آنها هم خليفه و هم آموز گار و هم پيشوا و سر مشق بود. رفتارش با آنها مانند رفتار عمر با مردم مدينه بود. وقتي با آنها روبه رو مي شد، براي ترساندنشان هميشه «دُرّه»[1] را در دست داشت؛ همانطور که عمر خرد و بزرگ را با آن مي ترساند. وقتي در امور مردم اضطراب و عدم ترتيب ديده مي شد، هميشه علي (ع) در ميانشان بود، در بازارها مي گشت و مردم را به پرهيز کاري دعوت مي کرد، از روز حشر مي ترسانيد، هنگام خريد و فروش مراقب آنها بود، در بازارها مي گشت و با صداي بلند مي گفت: «از خدا بپرهيزيد و پيمانه و سنگ را کامل به مردم بدهيد، گوشت را باد نکيند و در آن مدميد». از هر کس در خريد يا فروش و يا سخن انحرافي بيش از اندازه مي ديد با سرزنش يا «دره» او را تنبيه مي کرد، و مثل اين بود که مي ديد ديگر «دره» عمر براي اين نسل از مردم کافي نيست؛ زيرا تطوري در آنها حاصل شده و اخلاقشان خشن گرديده و عادت و روش آنها از آنچه مسلمين دوران عمر داشتند تغيير کرده است. بنابر اين چوب خيزران را که درد آورتر از «دره» بود، به کار برد، اما بعدها ديد که خيزران هم آنها را نمي ترساند، لذا به بزرگان و بازاريهاي آنها مي گفت:«من مي دانم چه چيز شما را اصلاح مي کند، ولي نمي خواهم با اصلاح شما خود را فاسد کرده باشم». او مي ديد که اصلاحشان احتياج به وسايلي سخت تر از «دره» و خيزران و تکدير زباني دارد، و ميل نداشت تازيانه را در باره ي آنها به کار ببرد. بيم داشت بيش از آنچه با دين و اخلاقش موافق است سنگدل و بي رحم شود، و اقدامي کند که از يک خليفه راهنما نسزد، و با مدارا و ملايمت و برد باري و گذشت منافات داشته باشد. يک روز که از خانه خارج مي شد جمعيت انبوهي از بازاريان و عامه ي مردم را ديد که بر در خانه اش ازدحام کرده اند. براي اينکه از ميانشان راهي باز کند شروع به متفرق کردنشان نموده تا از آن ازدحام بيرون آمد و خود را به يکي از ياران خود رساند و به او سلام داد و گفت: [صفحه 3] سود و خيري از اين مردم نبايد انتظار داشت، من تصور مي کردم امرا به مردم ستم مي کنند، ولي حالا پي بردم که مردم نسبت به امرا ظلم مي نمايند. به اين اندازه نيز اکتفا نمي کرد، و هميشه احتياط مي کرد که امارت او را مغرور نکند و نفريبد. وقتي مي خواست براي خود چيزي خريداري کند ميان بازاريان جستجو مي کرد تا با ناشناسي معامله کند و آنچه مي خواهند از او بخرد؛چون بيم داشت که اگر فروشنده پي ببرد که اميرالمؤمنين (ع) است با او مدارا کند، و دوستانه با او رفتار نمايد. او هيچ وقت از خود خشنود نمي شد، مگر وقتي ملاحظه مي کرد حقي را که مردم از حيث دين بر او دارند ادا کرده باشد. بنابراين نماز را با آنها بر پا مي داشت، و از راه گفتار و کردار آنها را تعليم مي داد. به فقراي آنها شام مي داد، و نياز مندان را جستجو کرده و مي شناخت و نيازمندي آنها را بر مي آورد و از گدايي مستغني مي ساخت. اما چون شب فرا مي رسيد، به خود مي پرداخت و روي به عبادت مخصوص به خود مي آورد و تا ديري از شب به نماز و نياز مي پرداخت و بيدار مي ماند، و چون به حد لازم از خواب بهره مند مي شد، سحر گاهان به مسجد مي رفت، مثل اينکه مي خواهد کساني را که در مسجد به خواب رفته اند بيدار کند. مي گفت: بندگان خدا، هنگام نماز است. با وجود اين يک لحظه در شبانه روز خدا را فراموش نمي کرد. وقتي از کارهاي مختلف مسلمين و مردم فارغ مي شد و با خود تنها مي ماند، به ذکر خدا مي پرداخت و به او روي مي آورد، و چه بسا مي شد که مردم را تحريک مي کرد که راجع به امور خود مطالبي از او بپرسند. مختصري از رفتار او در اموال مسلمين را ملاحظه کرديم، و دانستيم که هر چه از شهر ستانها و سرزمين سواد برايش مي رسيد، هر چه بود، کم يا زياد آن را ميان مردم تقسيم مي کرد، و هرگاه چيز کمي به آنها مي داد، عذر خواهي مي کرد و مي گفت: «چيز را براي ما مي آورند و ما آن را بسيار مي دانيم، ولي چون قسمتش مي کنيم کم به نظر مي رسد». سعي مي کرد در گفتار و کردار و ديدار، و اموالي که ميان مردم قسمت مي کند، مراعات مساوات را نمايد؛ حتي وقتي مردم از او چيزي مي خواستند، اصرار داشت که اين مساوات را در نظر داشته باشد. [صفحه 4] روزي دو نفر زن نزد علي (ع) آمدند و احتياج و فقر خود را شرح دادند و چيزي از او خواستند. علي (ع) دانست مستحق هستند و دستور داد براي آنها لباس و خوار بار بخرند و مقداري پول نيز به آنها داد، ولي يکي از آن دو زن از او خواست که بر آن زن ديگري ترجيحش دهد؛ زيرا او از زنان عرب است و آن ديگري از موالي است. علي (ع) کمي خاک از زمين برداشت و لحظه اي در آن نگريست و بعد گفت: «من گمان نمي کنم که خداوند هيچ فردي از افراد مردم را جز از راه اطاعت و پرهيز کاري بر ديگري برتري داده باشد». اين بود روش علي (ع)، و اين بود روش پيغمبر (ص) و شيخين، ولي علي (ع) در يک موضوع که موضوع مال باشد با روش عمر مخالفت کرده است.[2] . [صفحه 5] علي (ع) با روش عمر مخالفت کرد و به نظريه اي که به عمر داد پايدار ماند. او وقتي اموال وارد بر بيت المال مسلمين زياد شد، به عمر پيشنهاد کرد آنچه از اين اموال مي رسد ميان مردم قسمت کند و در بيت المال چيزي باقي نگذارد. او اين طريقه رادر تقسيم مال ترجيح مي داد، تاذمه ي خليفه از هر حقي که مردم در آن مال که ذخيره مي شود دارند تبرئه شود، ولي پيش آمدها و مشکلاتي پيش مي آيد و نبايد بيت المال در برابر اين حوادث غافلگير شود. پس عمر در روش خود دور انديش تر و بيشتر متوجه مصالح عامه بود، اما علي (ع) درباره ي خود محتاطتر از عمر بود، ولي اگر ممکن باشد که خليفه اي احتياط را درباره خود مرعي دارد.[3] . [صفحه 6]
در آن مدت که علي (ع) در کوفه بود کارهاي جنگي با آنکه زياد و درهم بود، تمام اوقات علي (ع) و کوششهاي او را مستغرق نساخته بود؛ زيرا او هميشه اوقاتش را بين کارهاي مربوط به جنگ و کارهاي سياسي و امور ديني تقسيم مي کرد. هيچ عاملي او را از اين ترتيب منصرف نمي ساخت، و هيچ امري هر قدر که مهم و سنگين باشد، اين تقسيم را بر هم نمي زد. ما نشاط و پشتکار و همت او را در جنگ ديده ايم.
صفحه 2، 3، 4، 5، 6.