امير كلام بودن












امير کلام بودن



از نکته هاي بسيار جالب اين است که امير المؤمنين (ع) تقريباً تا پيش از رسيدن به خلافت (که در واقع سالهاي پاياني عمر ايشان بود) سخنراني نمي کردند. ما هيچ کلام، خطبه، نامه، يا سخن کوتاه و بلندي از امير المؤمنين (ع) نداريم که در زمان حيات پيامبر (ص) ايراد شده باشد. ايشان نه در زمان حيات پيامبر (ص) و نه حتي تا پيش از رسيدن به خلافت سخنراني و خطبه ايراد نکرده بودند. اگر هم کلماتي از ايشان رسيده که مربوط به آن دوران است، بسيار اندک مي باشد.

بيشتر سخنان امير المؤمنين(ع) مربوط به همان پنج سال پايان عمر ايشان است. و اين نکته بسيار قابل تأمّل است که مردي اين چنين سخنور و مسلط بر کلام و به تعبير خود ايشان «امير کلام»،[1] در طول اين همه سال دم در کشيده و سخن نگفته و اين استعداد فوق العاده و خداداد را بروز نداده است، اما ناگهان و به وقت ضرورت اين آتشفشان را در جوش و خروش آورده و آن همه سخنان شنيدني و گوهرهاي مکنون را بيرون ريخته است. سخنان امير المؤمنين (ع) بخوبي معلوم مي دارند که چه اقيانوسي در آن بدن خاکي کوچک پنهان شده بود. ايشان همانطور که گذشت از خود اين گونه تعبير کرده اند:

«وانّا لامرأ الکلام؛[2] ما اميران کلاميم».

و کلام تحت سلطه ي ماست اکنون در مي يابيم که اين عبارت امير المؤمنين (ع) دو معني دارد: نخست همان معناي ظاهري کلام است؛ يعني که ما سخنوريم و سخن در دست ما مانند موم است. اين معني الحق درست مي باشد. دوم آنکه ما نه فقط سخنوريم، بلکه سخن نيز بر ما چيره نيست؛ يعني علي رغم آنکه سخنان زيادي براي گفتن داريم، ولي مي توانيم صبوري ورزيم و سخن نگوييم. اين مقام دوم البته بسي بلندتر از آن مقام

[صفحه 4]

نخستين است.

سخنوراني هستند که سخن براي گفتن دارند، اما از يک جهت سخن بر ايشان چيره است: هنر سکوت کردن را ندارند و نياموخته اند که سخن را در جاي خود بيان کنند. امير کلام هستند، اما کلام هم امير آنهاست. امام علي (ع) به معناي دقيق کلمه، و به هر دو معني «امير کلام» بود. هم در سخنوري فصيح و بليغ و زبردست بود، و هم هنر سکوت را مي دانست. او سالهاي سال علي رغم سخنان بسيار زيادي که داشت، ساکت نشست و دم فرو بست و سخن نگفت:

«فصَبَرْتُ وفي العَيْنِ فَذًي وفي الحَلْقِ شَجاً أري تُراثي نَهْباً؛

سخن نمي گفتم و شکيبايي پيشه کرده بودم، در حالي که در چشم من خار بود، و در گلويم استخوان. با اين همه دم بر نمي آوردم».[3] .

اين تعبير «انّا لامراء الکلام» در باب اهل بيت وائمه اطهار عليهم السلام نيز هست. ائمه ما، از پيامبر (ص) تا ديگر اوصيا، همه امرأ کلام بوده اند. امير المؤمنين (ع) درباره ي همين بزرگان است که مي فرمايد:

«اًّنْ نَطَقُوا صَدقُوا واًّنْ صَمَتُوا لم يُسْبَقُوا؛

اينان اگر بگويند، راست مي گويند، و اگر هم ساکت بنشينند، کسي آنان را ساکت نکرده است».[4] .

يعني سکوتشان به آن دليل نيست که ديگري بر آنها سبقت گرفته است، يا کسي نمي گذارد در حضور وي سخن بگويند و لذا سکوت پيشه کرده اند. بلکه ايشان خود دم بر نمي آورند، و اگر هم سخني بگويند جز به حق نمي گويند. در سخن آنان، گزافه گويي، مبالغه و باطل راه ندارد.


صفحه 4.








  1. نهج البلاغه، خطبه ي 233.
  2. نهج البلاغه، خطبه ي 233.
  3. نهج البلاغه، خطبه ي شقشقيه.
  4. نهج البلاغه، خطبه ي 154.