علامه طباطبايي











علامه طباطبايي



«در ميان صحابه پيغمبر اکرم (ص)- که نزديک به دوازده هزار نفر از ايشان در کتب رجال، ضبط و شناخته شده اند- تنها علي (ع) است که بيان بليغ او از حقايق عرفاني و مراحل حيات معنوي، به ذخاير بيکراني مشتمل است و در آثاري که از ساير صحابه در دست است خبري از اين مسائل نيست. در ميان ياران و شاگردان امام علي (ع) هم کساني مانند سلمان فارسي، اويس قرني، کميل بن زياد، رشيد هجري و ميثم تمار ديده مي شود که عامه ي عرفا که در اسلام به وجود آمده اند، ايشان را پس از علي (ع) در رأس سلسله هاي خود قرار داده اند و پس از اين طبقه، کسان ديگري مانند طاووس يماني، مالک بن دينار و ابراهيم ادهم و شفيق بلخي در قرن دوم هجري به وجود آمده اند که بدون آنکه به عرفان و تصوف تظاهر کنند، در زيّ زهّاد و پيش مردم، اوليأ حق و مردان وارسته بودند، ولي در هر حال ارتباط ترتبي خود را به طبقه ي پيشين خود، نمي پوشانيدند».[1] .

وباز ايشان در تفسير شريف «الميزان» مي فرمايد:

«يکي از مسائل مهم اسلام که آن را از ساير مذهبها و مکتبها متمايز مي کند «توحيد» است. اين مسأله اساس معارف قرآن و تجلي گر اصالت قرآن و روشنگر تمام معارف و اخلاق و احکام در قرآن است...».

وحدت ذات حق- جل و عزّ- وحدت عددي نيست بلکه وحدت بالصرافه است؛ يعني صرف الوجود و محض الوجود است که با تصور چنين وحدتي، وجود ديگري مماثل آن، قابل تصور نيست. والبته وجودي که صرف و محض باشد، ازلاً، ابداً، ذاتاً، صفتاً، شدتاً وکثرتاً، بي نهايت است؛ به طوري که در هر وهله اگر وجود ديگري فرض

[صفحه 15]

شود، آن وجود، داخل در آن وجود صرف بوده و بنابر اين، ديگر فرض غيريّت و بينونت و استقلال، معني ندارد. اين حقيقت در همه جاي قرآن کريم به طور روشني به چشم مي خورد و تعاليم قرآني در باب توحيد، تمام اقسام وحدتهاي عددي، جنسي و نوعي را از ذات اقدس او نفي مي کند و به جنگ تثليث مي رود....

قرآن کريم براي خداوند، وحدتي قائل است که با آن وحدت، فرض هر گونه کثرتي چه در ذات و چه در صفات، باطل است و هر چه از کثرت در اين باب فرض شود، عين همان ذات واحد بوده است؛ چون خداوند، حدّ ندارد و ذات او عين صفات اوست و هر صفتي که فرض شود، عين صفت ديگري است که براي او به طور لا يتناهي و غير محدود و غير محصور و غير متعين، فرض شده است. به همين سبب است که هر جا در قرآن، نام قهاريّت خدا برده مي شود، در ابتدا خدا را به وحدت، توصيف مي کند و سپس به قهاريّت «أأربابٌ متفرِّقونَ خَيرٌ أم اللهُ الواحدُ القَهّار»،[2] «قُلِ اللهُ خالِقُ کُلّ شئٍ وهُوَ الواحدُ القَهّار»،[3] براي آنکه اين معني را برساند که وحدت او به طوري است که براي هيچ کس مجال آن را نمي گذارد که بتواند براي او وجود مماثلي فرض کند، تا چه رسد به آنکه از دايره ي فرض، خارج و در عالم وجود تحقق گيرد و به مرحله واقعيت برسد.

از اين وحدت ذات اقدس احديت، حضرت مولي الموحدين امير المؤمنين علي بن ابي طالب (ع) پرده برداشتند و در بسياري از خطبه ها و کلمات آن حضرت به طور مشروحي، وحدت بالصرافه ي خدا را بيان مي کند؛ از جمله خطبه ي اول نهج البلاغه: «أوّل الدين معرفته و...» و نيز جمله ي خطبه ي 63: «الحمدلله الذي لم يسبق له حال...» و همچنين خطبه ي 150: «الحمدلله الدال علي وجوده بخلقه...» و....

آنچه قرآن کريم درباره ي معناي توحيد مي گويد اولين گامي است که در تعليم معرفت اين حقيقت برداشته شده است، ليکن مفسران و به طور کل تمام کساني که با قرآن سروکار داشته اند، چه از صحابه رسول الله و چه از تابعين و چه از کساني که بعد از آنها آمده اند، همگي اين بحث شريف را مهمل گذاشته و دنبال نکرده اند. اين کتابهاي جوامع حديثي و اين کتابهاي تفسيري، که همگي در دسترس ماست، در تمام آنها

[صفحه 16]

اثري از اين حقيقت به چشم نمي خورد، نه با بياني که شرح آيات قرآن را دهد و نه با طي طريق برهان و استدلال.

ما نداريم کسي بتواند پرده از اين حقيقت بر افکند، مگر آنچه در کلام امام علي بن ابي طالب (ع) ديده شده است. آري، کلامِ حضرت علي بن ابي طالب (ع) اين درِ بسته را با علمي که از رسول گرامي اسلام (ص) به دست آورد گشود و پرده را برداشت و با بهترين و روشن ترين راه و واضح ترين طريق، حجاب را از رخ آن برداشت. و عجيب آن است که بعد از علي (ع)، اين گونه بحث، در ميان اهل فلسفه وتفسير و حديث ديده نشد تا بعد از هزار سال در سخنان فلاسفه ي اسلام آمد و آنها خود گفتند که ما اين حقيقت را از علي (ع) گرفته ايم».[4] .


صفحه 15، 16.








  1. شيعه در اسلام، علامه طباطبايي، ص64.
  2. يوسف (12): آيه ي 39.
  3. رعد (13): آيه ي 16.
  4. ر. ک: تفسير الميزان، ج6، ذيل آيات 68 الي 86 مائده؛ ترجمه الميزان، ج6، ذيل همان آيات.