علي پدر عرفان اسلامي











علي پدر عرفان اسلامي[1]



.

در تاريخ علوم، کاوشهاي بسياري صورت مي گيرد تا بنيانگذار و پدر هر علم شناخته شود، بدين منظور که به آبشخور اصلي آرا و انديشه هاي گوناگون رسيده و در هر موضوعي به اصل آن، رجوع گردد. انديشمندان واقعي در مطالعات و تفکرات خويش معمولاً به منابع اصلي و اوليه توجه دارند و آب را از سر چشمه مي نوشند و جويبارهاي متعدد- هر چند که زلال و گوارايند- عطش آنها را بر طرف نمي کند و اگر چند صباحي هم از آن جويبارها مي نوشند ولي هميشه در اميد رسيدن به سر چشمه اصلي اند.

بدون شک سر چشمه ي بسياري از علوم- از جمله عرفان- قرآن است. اين کتاب عظيم، ابواب تمام رشته هاي دانش را از فنون ادب، علم تجويد و قرائت گرفته تا علم حديث و رجال و اصول فقه و رشته هاي علوم انساني و رياضي و علم اخلاق و حکمت متعاليه و عرفان و سير و سلوک را در برابر انسان گشوده است. مفسران واقعي اين کتاب بزرگ، پيامبر (ص)، و اهل بيت عصمت و طهارت اند. و عرفاي راستي اسلامي اسرار حق را از آن واسطه هاي فيض الهي- خصوصاً حضرت علي (ع)- آموختند.

شما کدام عارف را مي شناسيد که اصول و مباني سير و سلوک علمي و عملي خود را از امير مؤمنان علي (ع) نياموخته باشد. تمام کتابهاي آنان در واقع شرح و بسط کلمات علي (ع) است. خود آنان نيز به صراحت گفته اند که سخنان و کلمات عارفانه علي (ع) الهام بخش سلوک نظري و عملي ما بوده است. بر همين اساس است که ما مي گوييم

[صفحه 2]

علي (ع) پدر عرفان اسلامي است، اساساً اين امام بزرگ، پدر تمامي علوم اسلامي است؛ متکلّمان، فيلسوفان و عارفان و اديبان، هر يک دانش خود را وامدار رهنمودهاي امير مؤمنان (ع) مي دانند.

علي (ع) که تربيت شده ي مکتب قرآن است از وجود مربي اي چون پيامبر (ص) سود مي برده است. پيامبر (ص) با آگاهي از استعدادهاي عظيم و همت شگرف علي (ع) چشمه هاي فراواني از معارف الهي را در اين کوه بلند، حفر کرد و سيلابهاي علم و دانش را از آن سرازير ساخت. پيامبر (ص) نيک مي دانست که اين شاگردش مورد عنايت الهي است و اين چشمه به درياهاي ناپيدا کرانه، پيوند خورده است. از اين رو به فرمان خدا او را نزد خود آورد و شب و روز در تربيتش کوشيد. امير المؤمنين علي (ع) خود در اين باره مي فرمايد:

«وقد علمتُم مَوضعي من رسول الله (ص) بالقرابةِ القريبةِ والمنزلةِ الخصيصةِ، وضَعَني في حِجْره وأنا وَلدٌ (وليدٌ) يضُمُّني اًّلي صدرهِ، ويکنُفُني في فراشِه، ويُمِسُّني جَسَدَه، ويُشِمُّني عَرْفَهُ، وکان يمضَغُ الشئَ ثُمَّ يُلقِمُنيهِ. وَما وَجَدَ لي کِذبَةً في قولٍ، ولا خَطلَةً في لا فِعلٍ. ولقد قَرَنَ الله بِهِ (ص) مِن لَدُنْ أن کان فطيماً أعظَمَ مَلَکٍ من مَلا ئِکَتِهِ يَسْلُکُ به طريق المکارِم ومحاسِنَ أخلاق العالَم ليلَهُ ونَهارَهُ ولقد کنتُ أتَّبِعُهُ اِتِّباعَ الفصيل، أَثَرَ أمِّه يَرْفَعُ لي في کلِّ يومٍ مِنْ أخلاقِهِ عَلَماً ويأمُرُني بالاًّقتدأ به. ولقد کان يُجاوِرُ في کُلِّ سنة بحرأَ فأراه ولا يَراهُ غيري. ولم يَجمَعْ بيتٌ واحدٌ يومئذٍ في الاًّسلام غيرَ رسولِ اللهِ (ص) وخديجة وأنا ثالِثُهما. أري نورَ الوحي والرسالةِ وأشُمُّ ريحَ النَبوُّةِ...؛[2] .

شما به خوبي موقعيت مرا از نظر خويشاوندي و قرابت و منزلت و مقام ويژه نسبت به رسول خدا (ص) مي دانيد. او مرا در دامن خويش پرورش داد. من کودک بودم او مرا همچون فرزندش در آغوش خويش مي فشرد و در استراحتگاه مخصوص خويش جاي مي داد. بدنش را به بدنم مي چسبانيد و بوي پاکيزه او را استشمام مي کردم. غذا را مي جويد و در دهانم مي گذاشت. هرگز دروغي در گفتارم نيافت و اشتباهي در کردارم پيدا ننمود.

[صفحه 3]

از همان آغاز که رسول خدا را از شير باز گرفتند، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را مأمور ساخت تا شب و روز، وي را به راههاي بزرگواري و درستي و اخلاق نيک، سوق دهد. من همچون سايه اي به دنبال آن حضرت، حرکت مي کردم و او هر روز، نکته تازه اي از اخلاق نيک را براي من آشکار مي ساخت و مرا فرمان مي داد که به او اقتدا کنم.

وي مدتي از سال را مجاور کوه «حرا» مي شد. فقط من او را مشاهده مي کردم و کسي جز من او را نمي ديد. و در آن روز، غير از خانه ي رسول خدا، خانه اي که اسلام در آن راه يافته باشد وجود نداشت. تنها خانه ي آن حضرت بود که او و خديجه و من نفر سوم آنها اسلام را پذيرفته بوديم. من نور وحي و رسالت را مي ديدم و رايحه ي نبوت را استشمام مي کردم، من به هنگام نزول وحي بر محمد (ص) صداي ناله ي شيطان را شنيدم از رسول خدا پرسيدم: اين ناله چيست؟ فرمود: اين شيطان است که از پرستش خويش، مأيوس گشته است، تو آنچه را که من مي شنوم، مي شنوي و آنچه را که من مي بينم، مي بيني! تنها فرق من و تو اين است که تو پيامبر نيستي، بلکه وزير مني و بر طريق و جاده ي خير قرار داري».

آري، علي (ع) شاگرد اول پيامبر (ص) و نخستين و بهترين خداشناس مکتب اسلام بود، در اسلام کسي از علي (ع) با سابقه تر، آگاه تر و مؤمن تر نداريم، او بود که اين جمله ي شگفت انگيز را فرمود:

«لو کُشِفَ الغِطأ ما ازْدَدْتُ يَقيناً؛[3] .

اگر پرده برداشته شود بر يقين من افزوده نشود».

علي (ع) مولي الموحّدين است که تماس و ارتباطش با پيغمبر عظيم الشأن اسلام (ص) آن چنان بود که آيينه تمام نماي رسول الله و تجسم کامل تعاليم اسلام است، تو گويي حقايق غير قابل لمس را لمس کرده و با آنها تماس و اتصال يافته است، لذا پيامبر خدا (ص) در موارد بسيار بسيار زياد، علي (ع) را به بزرگي ستوده و شخصيت او را به

[صفحه 4]

مردم معرفي کرده است. ذکر تمامي آن سخنان و شرح و بسط آنان از حوصله ي اين مقال خارج است. فقط به چند نمونه اشاره مي کنيم:[4] .

عمر بن خطاب مي گويد: از رسول خدا (ص) شنيدم که فرمود:

«اگر هفت آسمان و هفت زمين در يک کفه ي ترازو گذاشته شود و ايمان علي (ع) در کفه ي ديگر، ايمان علي (ع) فزوني خواهد داشت».[5] .

احمد بن حنبل مي گويد: «فضايلي که درباره ي علي (ع) وارد شده است، درباره ي هيچ کس نقل نشده است».

قاضي اسماعيل و سنائي و نيشابوري مي گويند: «درباره ي هيچ يک از صحابه، رواياتي با استناد صحيح مانند علي (ع) وارد نشده است».[6] .

پيامبر (ص) فرمود:

«اًّنّ ربّ العالَمين عهد اًّليََّّ عهداً في علي بن ابي طالب، فقال: اًّنّهُ رايُْ الهُدي، ومَنارُ الاًّيمان، وامامُ أوليائي ونورُ جميع مَن أطاعني؛[7] .

پروردگار عالميان درباره ي علي بن ابي طالب، به من سفارشي نموده و فرموده": علي پرچم هدايت، مشعل ايمان و پيشواي اولياي من و نور همه کساني است که مرا اطاعت کنند"».

و در جاي ديگر فرمود: «لا تَسبُّوا علياً فاًّنَّه ممسوسٌ في ذاتِ الله؛[8] .

به علي ناسزا نگوييد، او شيفته و بي قرار ذات الهي است».

و باز مي فرمايد:

«عليُُّّ امير المؤمنين، اًّمامُ المُتَّقين، وقائِدُ الغُرِّ المُحَجّلين اًّلي جنّات ربِّ العالمين، أفلحَ مَن صدَّقَهُ وخابَ من کَذَّبَه ولو أنَّ عبداً عَبَدَ الله بين الرکن والمقام الف عام والف عام حتّي يکون

[صفحه 5]

کالشنّ البالي ولقي الله مبغضاً لاَّل محمّد، أکبّه الله علي منخره في نار جهنّم؛[9] .

علي، امير مؤمنان، پيشواي متقيان و فرمانده ي باشکوهي است که نيکان را به بهشتِ پروردگار عالميان در مي آورد. هر کس که او را تصديق نمود، رستگار شد و هر کس او را تکذيب کرد، ناکام شود. اگر بنده اي هزاران سال خدا را در ميان رکن و مقام بندگي کند تا بدنش پينه بسته و فرسوده شود ولي خدا را در حالي ملاقات کند که آل محمد را دشمن مي دارد، خداوند او را به صورت در آتش جهنم اندازد».

عايشه مي گويد از رسول خدا (ص) شنيدم که مي فرمود:

«أنا سيّدُ الأوّلين والاَّخرين، وعلي بن أبي طالب سيّد الوصيّين وهو أخي ووارثي وخليفتي علي اُمّتي، ولايتُهُ فريضةٌ واتّباعُهُ فضيلةٌ ومَحَبّتهُ اًّلي الله وسيلةٌ فحزبُهُ حزبُ الله، وشيعتهُ أنصارُ الله، وأولياؤُه أوليأُ الله، وأعداؤه أعدأُ الله، وهو امامُ المسلمين ومولي المؤمنين وأميرُهُم بعدي؛[10] .

من سيد اولين و آخرينم، و علي بن ابي طالب (ع) سيد اوصياي من است. او برادر ووارث و جانشين من است بر امتم. ولايتش فريضه است و پيرويش فضيلت است و محبتش وسيله تقرب به خداست. حزب او حزب خدا و شيعه ي او انصار خدا و اولياي او اولياي خدا و دشمنان او دشمنان خدايند. او بعد از من امام مسلمين و مولا و امير مؤمنين است».

اين پدر علوم و اين سر چشمه زلال معارف الهي، که تمامي رگه هاي خودخواهي و خود پسندي را در خود بريده است، براي اينکه مردم را به واقعيت توجه دهد و آنان را با تفسير درست حقايق قرآني و نبوي آشنا سازد، دردمندانه و دلسوزانه مي فرمايد:

«أيُّها الناس سلوني قبل أن تفقدوني، فَلأَنا بطُرقِ السمأِ أعلَمُ مِنّي بطرقِ الارض؛[11] .

اي مردم! قبل از اينکه مرا از دست بدهيد- هر چه مي خواهيد- سؤال کنيد؛ زيرا که من به راه آسمان از راه زمين آشناترم».

در اين سخن، مولا علي (ع) به دو جنبه ي غيب و شهادت و باطن و ظاهر خود اشاره

[صفحه 6]

دارد. مي فرمايد: اي مردم! من جنبه ي غيبم، قويتر از جنبه ي شهادتم است، آگاهي من به علوم آسماني بيش از آگاهي من به علوم زميني است.

در خطبه اي ديگر فرمود:

«والله لو شئتُ أنْ أخبِرَ کلَّ رجلٍ منکم بمخرجه ومَولِجِهِ وجميع شأنهِ لفعلتُ ولکن أخافُ ان تکفروا فِيََّّ برسول الله (ص) ألا واِنّي ءلا مُفضيهِ اًّلي الخاصَّة ممّن يُؤمنُ ذلک منه؛[12] .

به خدا سوگند اگر بخواهم مي توانم هر کدام شما را از آغاز و پايان کارش و از تمام شؤون زندگيش آگاه سازم، ولي مي ترسم که اين کار موجب کافر شدن شما به پيامبر گردد (و درباره ام غلوّ کنيد). آگاه باشيد که من اين اسرار را به خاصّاني که مورد اطمينان اند خواهم سپرد».

در جاي ديگري امام (ع) خود و ساير اهل بيت عصمت و طهارت را سر چشمه ي حکمت و معرفت مي داند:

«نحنُ شَجرةُ النبوّة ومَحطُّ الرِّسالة، ومُختلف الملائکة ومعادِن العِلم، وينابيع الحُکم؛[13] .

ما شجره ي نبوّتيم، جايگاه رسالت و مرکز رفت و آمد فرشتگان، معادن دانش و چشمه سارهاي حکمتيم».

بي ترديد بايد گفت اگر علم و معرفتي هست معدن آن، علي و اولاد علي عليهم السلام است. همان طوري که قرآن کريم در بيان نکته هاي حِکَمي و معرفتي گويا و رساست، امير مؤمنان (ع) هم که بارزترين شاگرد اين مکتب است، مفسّر و شارح اين نکته هاي پر مغز است.

باز از زبان خود آن حضرت در اين باره بشنويم که فرمود:

«ما شککتُ في الحقّ مُذ أريتُه؛[14] .

از آن زمان که حق به من نشان داده شد هرگز در آن شک نکردم».

در جاي ديگر فرمود:

«ما رأيتُ شيئاً اًّلاّ ورأيتُ الله قبلَه وبعدَه ومعَه؛

[صفحه 7]

چيزي نديدم مگر آنکه خدا را قبل از آن و بعد از آن و همراه آن ديدم».

بحث ما در اين مقال در خصوص بازگشت انديشه هاي عرفاني به امير مؤمنان علي (ع) است، ولي پيش از روشن کردن اين مطلب، بد نيست اشاره کنيم که آن حضرت نه تنها در زمينه عرفان و الهيات، بلکه در زمينه هاي ديگر علوم اسلامي هم، بنيانگذار است؛ مثلاً در زمينه ي تفسير قرآن خود حضرت مي فرمايد:

«والنور المُقتدي به ذلک القرآنُ فاستنطِقُوهُ ولن يَنطِقَ، ولکن اُخبِرُکُم عنه: ألا اًّنَّ فيه عِلمَ ما يأتي، والحديثَ عن الماضي، و دوأَ دائِکم ونظمَ ما بينَکُم؛[15] .

و نوري که بايد به آن اقتدا شود، آن نور همان قرآن است، آن را به سخن آريد؛ اگرچه هرگز سخن نمي گويد، اما من از جانب او شما را آگاهي مي دهم: بدانيد در قرآن علوم آينده و اخبار گذشته، علاج دردها و نظم حيات اجتماعي شماست».

علي (ع) است که بايد رشته هاي علوم را از چشمه جوشان قرآن، جاري سازد و حقايق آن را تفسير نمايد، اين است که بي ترديد اگر علي (ع) نبود، معارف قرآني بدون تفسير مي ماند.

مفسران بزرگ گفته اند:

«علي (ع) نخستين کسي بود که علوم قرآن را به چندين نوع تقسيم کرد و شصت نوع آن را ديکته فرمود و براي هر نوع، مثال ويژه اي ذکر کرد».[16] .

در زمينه ي فصاحت، سخنوري، ادب و بلاغت به گونه اي بود که سيد رضي مي گويد:

«امير المؤمنين (ع)، آبشخور فصاحت و ريشه و زادگاه بلاغت است. اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشت و قوانين از او اقتباس شد. هر گوينده ي سخنور، از او دنباله روي کرد و هر واعظ سخنداني از سخن او مدد گرفت، در عين حال به او نرسيدند و از او عقب ماندند، بدان جهت که بر کلام او نشانه اي از دانش خدايي و بويي از سخن نبوي موجود است».[17] .

بايد دانست که علم و حکمت و بلاغت، خود به خود از آن حضرت مي جوشيد و

[صفحه 8]

هيچ گاه آنها را از پيش نمي نوشت؛ چنانکه مسعودي مي گويد:

«علي (ع) خطابه هاي خود را بالبداهه و بدون ياد داشت و پيش نويس، انشا مي کرد».[18] .

فصاحت و بلاغت علي (ع) فقط در آوردن الفاظ زيبا و چيدن آنها در کنار هم نبود، بلکه پر مغز و حکمت آميز هم بود. آن حضرت اساساً سخنانش را براي اداي مقصودي مي گفت و آهنگ موسيقي کلامش بر اعماق احساسات پنجه مي افکند.

جاحظ، نابغه ي ادب در قرن سوم، در کتاب «البيان و التبيين» اين جمله ي معروف را از علي (ع) نقل مي کند:

«قيمةُ کلِّ امرٍ ما يُحسِنُه؛[19] .

قيمت و ارزش هر کس به اندازه کاري است که بخوبي مي تواند انجام دهد».

آن گاه در بيش از نيم صفحه، اين جمله مولا (ع) را ستايش مي کند و مي گويد:

«در همه ي کتاب ما، اگر جز اين يک جمله نبود کافي بلکه کفايت بود، بهترين سخن آن است که کمِ آن تو را از بسيارش بي نياز کند و معني در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد».

وي سپس مي گويد:

«گويا خداوند، جامه اي از جلالت و پرده اي از نور حکمت متناسب با نيت پاک و تقواي گوينده اش بر اين جمله ي کوتاه پوشانيده است».[20] .

ما به هر يک از مباحث علمي که رجوع کنيم رهبردي از امام علي (ع) را خواهيم ديد، در فقه، نحو، کلام، تفسير و علوم قرآن، که اعتراف دانشمندان بزرگ هر يک از علوم و فنون اسلامي بر اين مسأله کافي است.

اما در زمينه عرفان- چه نظري و چه عملي- به اندازه اي از آن حضرت، مطلب نقل شده است که براي هيچ کس جاي ترديدي باقي نمي گذارد که علي (ع) پدر عرفان است.

عارفان و صوفيان- چه آنان که به صراط حق اند و چه آنان که بيراهه رفته اند- در مباحث عقلي و عملي عرفان، علي (ع) را پيشوا و مقتداي خود مي دانند. در اينجا در دو

[صفحه 9]

زمينه ي عرفان نظري و عملي به نقش بنيانگذار بودن علي (ع) اشاره مي کنيم.

مي دانيم که يکي از بحثهاي اساسي در عرفان نظري، «توحيد» است. عارفاني که کوشيده اند اصول و مباني عرفان را تبيين کنند و آن را در قالب استدلال و به شکل فلسفي ارائه نمايند، بحث اوليه ي آنها «توحيد» و«اسما و صفات خداوند» بوده است. نگاهي گذرا به مباحث کتابهاي عرفاني نشان مي دهد که بحث «توحيد» در رأس مباحث عرفان نظري است.

همه ي عرفا از قرن هفتم هجري به اين طرف، درباره ي توحيد به شکل فلسفي و با مدد گرفتن از کشف و شهود عرفاني، بحث کرده اند. اما عارفي که قصد آن دارد آب را از سر چشمه اصلي و زلال آن بنوشد و آيات قرآني مربوط به توحيد و اسما و صفات را از مفسّر واقعي آن فراگيرد، ناچار است که گوش جان به کلمات علي (ع) بسپارد. بحث توحيد در افق والاي انديشه هاي امام علي (ع) به قدري روشن و تابنده است که هر عارف و صاحب دلي را شيدا مي کند و اورا به شگفتي وا مي دارد. اين بحثها را بي ترديد مي توان اعجاب انگيزترين مباحث توحيدي دانست که هنوز به قلم هيچ فيلسوف و عارفي نيامده است.

آن حضرت در نهج البلاغه با دو روش به بحث توحيد و خداشناسي پرداخته است:

يکي از طريق توجه انسانها به پديده ها و نظم موجود در آنها و اينکه اين پديده ها نيازمند پديد آورنده اي هستند. در اين گونه روش، مخلوقات عالم، در واقع همچون آيينه اي هستند که خالقي آگاه و مدبر را نشان مي دهد. بحثهاي آن حضرت در مورد مورچه و خفاش، زمين و آسمان، و پديده هاي ديگر از همين قبيل است.

اما روش جذاب و دلنشين ديگري که در بيشتر مباحث توحيدي نهج البلاغه ارائه شده است، روش تعقلي و فلسفي است؛ يعني همان روشي که عارفان راستين اسلامي بر طبق آن، سلوک عقلي و شهودي کرده و بر گوهرهاي گرانبهايي دست يافته اند. به قول استاد شهيد مطهري (ره):

«در بحثهاي توحيدي نهج البلاغه، آنچه اساس و محور و تکيه گاه همه بحثها و استدلالها و استنادهاست، اطلاق و لاحدي و احاطه ي ذاتي و قيومي حق است. علي (ع) در اين قسمت، دادِ سخن را داده است، نه پيش از او و نه بعد او جز رسول الله (ص)

[صفحه 10]

کسي به او نرسيده است.

مسأله ي ديگر، «بساطت مطلقه» و نفي هر گونه کثرت و تجزي و نفي هر گونه مغايرت صفات حق با ذات حق است.

در نهج البلاغه يک سلسله مسائل عميق و بي سابقه ي توحيدي ديگر نيز مطرح است از قبيل: اوّليت حق در عين آخريت او و ظاهريت او در عين باطنيتش، تقدم او بر زمان و بر عدد، و اينکه قدمت او زماني و وحدت او وحدت عددي نيست، علو و سلطان و غناي ذاتي حق، مبدعيت او و اينکه شأني او را از شأن ديگر، شاغل نمي شود، کلام خدا عين فعل اوست نه از نوع احاطه ي اذهان بر يک معني و مفهوم ديگر، سلب جسميت و حرکت و سکون و تغيير و مکان و زمان و مانند و ضد و شريک و شبيه و استخدام وسائل و محدوديت و معدوميت از او.... اينها مباحث[ توحيدي- عرفاني ]است که در اين کتاب شگفت مطرح است و يک فيلسوف وارد در عقايد و افکار فلسفه قديم و جديد را سخت غرق اعجاب مي کند».[21] .

علي (ع) نه تنها خدا را پرستش مي کرد و به آن يگانه عشق مي ورزيد و شب و روزش با ياد حق مي گذشت (عرفان عملي)، بلکه توانست با تفکر عقلي، يافته هاي قلبي خويش را در مورد خدا و صفات و اسمأ او، بدرستي تبيين کند (عرفان نظري). او در ميان مردم در خصوص بيان انديشه هاي صاف و زلال توحيدي و ذوق عرفاني، همچون معقول در ميان محسوس بود. او به توصيه ي پيامبر (ص) غير از سلوک عملي، در مسائل تعقلي، و استدلالي کردن انديشه هاي توحيدي، گوي سبقت را از همگان ربوده بود. از همين روي ما اين بزرگ مرد را پدر عرفان اسلامي مي دانيم.


صفحه 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9، 10.








  1. علي (ع) آينه ي عرفان، قم: مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه ي قم، 1374، ص41 -17.
  2. نهج البلاغه، خطبه 192.
  3. شرح ابن ابي الحديد، ج11، ص203؛ اسرار البلاغه، ص88؛ الاعجاز والايجاز، ص28؛ جلوه هاي حکمت، موضوع 224، حديث 12.
  4. ر. ک: الفصول المائة في حياة أبي الأئمّة، ج2.
  5. الهيات، آية الله صافي، ص20، نقل از ذخائر العقبي، ص100.
  6. نظرية الامامة، ص242.
  7. الغدير، ج10، ص278.
  8. حلية الاوليأ، ج1، ص68؛ ذخائر العقبي، ص99؛ الغدير، ج10، ص279؛ سفينة البحار، ج2، ص540.
  9. الغدير، ج10، ص565. 278.
  10. امالي صدوق، مجلس 85، ح23.
  11. نهج البلاغه، خطبه ي 189.
  12. نهج البلاغه، خطبه ي 175.
  13. نهج البلاغه، خطبه ي 109.
  14. همان، حکمت 184 و خطبه ي 4.
  15. نهج البلاغه، خطبه ي 158.
  16. شيعه و پايه گذاري علوم اسلامي، آية الله سيد حسن صدر، ص12.
  17. سيد رضي، مقدمه ي نهج البلاغه.
  18. مروج الذهب، ج2، ص431. «في ذکر لمع من کلامه و اخباره و زهده».
  19. نهج البلاغه، حکمت 81.
  20. البيان و التبين، ص83.
  21. سيري در نهج البلاغه، ص38 -37.