نفي ويژگي ها در ابابكر











نفي ويژگي ها در ابابکر



امام علي عليه السلام در خطبه 3 نهج البلاغه نسبت به نفي ويژگي هاي حاکم اسلامي در ابابکر فرمود:

أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَإنَّهُ لِيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَا.

يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ، وَلا يَرْقَي إلَيَّ الطَّيْرُ؛ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً، وَطَوَيْتُ عَنْهَا کَشْحاً، وَطَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ، أَوْ أَصْبِرَ عَلَي طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ، يَهْرَمُ فِيهَا الْکَبِيرُ، وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَيَکْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّي يَلْقَي رَبَّهُ!

فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَي هَاتَا أَحْجَي، فَصَبَرْتُ وَفِي الْعَيْنِ قَذًي، وَفِي الْحَلْقِ شَجاً، أَرَي تُرَاثِي نَهْباً، حَتَّي مَضَي الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ، فَأَدْلَي بِهَا إلَي فُلانٍ بَعْدَهُ.

ثم تمثل بقول الأعشي:


شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَي کُورِهَا
وَيَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ


فَيَا عَجَباً!! بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ - لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا! -

آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالي که مي دانست، جايگاه من در حکومت اسلامي، چون مِحوَر سنگ هاي آسياب است «که بدون آن آسياب حرکت نمي کند» او مي دانست که سيل علوم از دامن کوهسار من جاري است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بُلَنداي ارزش من نتوانند پرواز کرد، پس من رِداي خلافت، رها کرده، و دامن جمع نموده از آن کنارگيري کردم، و در اين انديشه بودم، که آيا با دست تنها براي گرفتن حق خود بپا خيزم؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريکي که به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ که پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مي دارد.

پس از ارزيابي درست، صبر و بردباري را خِرَدمندانه تر ديدم، پس صبر کردم در حالي که گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود، و با ديدگان خود مي نگريستم که ميراث مرا به غارت مي برند!.

تااينکه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خَطّاب سپرد.

(سپس امام مَثَلي را با شِعري از أَعشي عنوان کرد)

مرا با برادر جابر«حيّان» چه شباهتي است؟

من همه روز را در گرماي سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود!!

گفتا! ابابکر که در حيات خود از مردم مي خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگري در آورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهرمند گرديدند.[1] .









  1. اسناد و مدارک اين خطبه به شرح زير است:

    1- کتاب الجمل ص 62 و 92: شيخ مفيد (متوفاي 413 هجري)

    2- الفهرست ص 92: نجاشي (متوفاي 450 هجري)

    3- الفهرست ص 224: ابن نديم (متوفاي 438 هجري)

    4- الانصاف في الامامة: ابي جعفر ابن قبه رازي (متوفاي 319 ه)

    5- معاني الاخبار ص 343: شيخ صدوق (متوفاي 380 هجري)

    6- علل الشرايع ص 144: شيخ صدوق (متوفاي 380 هجري)

    7- عقد الفريد ج 4: ابن عبدربه (متوفي 328 هجري)

    8- بحارالانوار ج 8 ص 120 (کمپاني): مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 - 1037 ه)

    9- شرح نهج البلاغه: قطب راوندي (متوفاي 573 هجري)

    10- المناقب: ابن جوزي (متوفاي 654 هجري)

    11- الغارات: ابن هلال ثقفي (متوفاي 283 هجري)

    12- الفرقة الناجية: قطيفي (متوفاي 945 هجري)

    13- ارشاد ص 135 ج 1 ص 284 و 286: شيخ مفيد (متوفاي 413 هجري)

    14- المغني: قاضي عبدالجبار (متوفاي 415 هجري)

    15- نثر الدرر: وزير ابوسعيد آبي (متوفاي 422 هجري)

    16- نزهة الاديب: وزير ابوسعيد آبي (متوفاي 422 هجري)

    17- الشافي ص 203: سيد مرتضي (متوفاي 436 هجري)

    18- الامالي: هلال بن محمدبن الحفار (متوفي 417 ه)

    19- الامالي: شيخ الطائفة طوسي (متوفاي 460-385 ه)

    20- تذکرة الخواص ص 133: سبط ابن الجوزي (متوفاي 654 هجري)

    21- تحف العقول ص 313: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 هجري)

    22- شرح الخطبة الشقشقية: سيد مرتضي (متوفاي 436 هجري)

    23- الافصاح في الامامة ص 17: شيخ مفيد؛ (متوفاي 413 هجري)

    24- الاحتجاج ص 281 و 191 ج 1: طبرسي (متوفاي 588 هجري)

    25- المحاسن و الادب: علامه برقي (متوفاي 280 هجري)

    26- المستقصي ج 1 ص 393: زمخشري (متوفاي 538 هجري)

    27- مجمع الامثال ج 1 ص 197: ميداني (متوفاي 518 هجري)

    28- المجلي ص 393: ابن ابي جمهور احسائي (متوفاي 909 ه)

    29- المواعظوالزواجر (نقل از کتاب الغدير ج 7 ص 82(: ابن سعيد عسکري (متوفاي 291 ه)

    30- ابن خشاب مي گويد: به خدا قسم من اين خطبه را در کتابهايي ديدم که 200 سال قبل از تولد سيد رضي نوشته شده اند...: (ماهو نهج البلاغه ص 98 شهرستاني)

    31- کتاب الانصاف: ابن کعبي بلخي (متوفاي 319 هجري)

    32- الاوائل: ابن هلال عسکري (متوفاي 395 هجري)

    33- غررالحکم ج 3 ص 46: مرحوم آمدي (متوفي 588 هجري)

    34- غررالحکم ج 6 ص 232 و 256: مرحوم آمدي (متوفي 588 هجري)

    35- رسائل العشر ص 124: شيخ طوسي (متوفاي 460 هجري).