طرد حاكمان دروغين











طرد حاکمان دروغين



از ديدگاه امام علي عليه السلام هرکس شرائط و ويژگي هاي تعيين شده در وحي الهي براي امامت و رهبري را ندارد نمي تواند حاکم اسلامي باشد، که در طرد معاويه در نامه 10 نهج البلاغه به همين مسئله مهمّ اشاره مي فرمايد:

وَکَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَکَشَّفَتْ عَنْکَ جَلَابِيبُ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ دُنْيَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِينَتِهَا، وَخَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا. دَعَتْکَ فَأَجَبْتَهَا، وَقَادَتْکَ فَاتَّبَعْتَهَا، وَأَمَرَتْکَ فَأَطَعْتَهَا.

وَإِنَّهُ يُوشِکُ أَنْ يَقِفَکَ وَاقِفٌ عَلَي مَا لَا يُنْجِيکَ مِنْهُ مِجَنٌّ، فَاقْعَسْ عَنْ هذَا الْأَمْرِ، وَخُذْ أُهْبَةَ الْحِسَابِ، وَشَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ، وَلَا تُمَکِّنِ الْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِکَ، وَإِلَّا تَفْعَلْ أُعْلِمْکَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ، وَبَلَغَ فِيکَ أَمَلَهُ، وَجَرَي مِنْکَ مَجْرَي الرُّوحِ وَالدَّمِ.

وَمَتَي کُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ، وَوُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ؟

بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ، وَلَا شَرَفٍ بَاسِقٍ، وَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ. وَأُحَذِّرُکَ أَنْ تَکُونَ مُتََمادِياً فِي غِرَّةِ الْأُمْنِيَّةِ، مُخْتَلِفَ الْعَلَانِيَةِ وَالسَّرِيرَةِ.

چه خواهي کرد، آنگاه که جامه هاي رنگين تو کنار رود؟ که به زيبائي هاي دنيا زينت شده بود، دنيا تو را با خوشي هاي خود فريب داده، و به دعوت آن پاسخ داده اي، فرمانت داد و اطاعت کردي، همانا به زودي تو را وارد ميدان خطرناکي مي کند که هيچ سپر نگهدارنده اي نجاتت نمي دهد.

اي معاويه از اين کار دست بکش، و آماده حساب باش، و آماده حوادثي باش که به سراغ تو مي آيد، به گمراهان فرومايه، گوش مسپار، اگر چنين نکني به تو اعلام مي دارم که در غفلت زدگي قرار گرفته اي، همانا تو نازپرورده اي مي باشي که شيطان بر تو حکومت مي کند، و با تو به آرزوهايش مي رسد، و چون روح و خون در سراسر وجودت جريان دارد.

معاويه! از چه زماني شما زمامداران امّت و فرماندهان ملّت بوديد؟ نه سابقه درخشاني در دين، و نه شرافت والايي در خانواده داريد، پناه به خدا مي برم از گرفتار شدن به دشمني هاي ريشه دار، تو را مي ترسانم از اينکه به دنبال آرزوها تلاش کني، و آشکار و نهانت يکسان نباشد.[1] .









  1. اسناد و مدارک اين نامه به شرح زير است:

    1- کتاب صفين جزء دوم ص80: نصر بن مزاحم(متوفاي 202 هجري)

    2- تاريخ دمشق ج 56 ص 63 و 976: ابن عساکر (متوفاي 573 هجري)

    3- أنساب الاشراف ص 279: بلاذري (متوفاي 279 هجري)

    4- عقد الفريد ج 2 ص 33: ابن عبدربه (متوفاي328 هجري)

    5- اختصاص ص 132/138: شيخ مفيد (متوفاي 413 هجري)

    6- بحارالانوارج 8 ص 587: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري).