ديكتاتوري، استبداد و خودكامگي











ديکتاتوري، استبداد و خودکامگي



در تاريخ، يکي از آفت هاي بزرگ حکومت ها و قدرت هاي سياسي، استبداد و خودکامگي حاکمان بوده است.

استبداد، يعني پيروي از آراي آميخته با هوي و هوس شخصي که نتيجه طبيعي آن عدم رعايت مصالح افراد جامعه است که شخص مستبد به جاي مصالح جامعه به مصلحت خود مي انديشد.

انديشمندان سياسي سعي و تلاش کرده اند تا از تمايل يافتن حکومت به استبداد جلوگيري کنند که پيشگيري از استبداد با دو راه امکان پذير است:

يکي حاکميّت قانون و ديگري نظارت عمومي مردم.

البتّه در تفکّر ديني، علاوه بر اين دو راه «تقوا» نيز به عنوان عامل دروني کنترل کننده بشمار ميرود.

امروزه، در نظام بين الملل نوعي هرج و مرج حاکم است و قدرت هاي جهاني نوعي استبداد بين المللي را حکمفرما ساخته اند و کشورهاي بزرگ گرچه در ظاهر به آزادي مردمشان احترام ميگذارند.

امّا در سطح جهاني به آراء مردم اعتنايي ندارند و تعريف حقوق بشر را منطبق بر آن نمي دانند.

امام علي عليه السلام در رهنمودهاي خود جهت عبرت گرفتن امّت از استبداد و خودکامگي حکومت هاي پيشين و ديکتاتورهاي ستمگر هشدارگونه فرمودند:

فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَبَنِي إِسْحَاقَ وَبَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ.

فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ، وَأَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ!

تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالَ تَشَتُّتِهِمْ وَتَفَرُّقِهِمْ، لَيَالِيَ کَانَتِ الْأَکَاسِرَةُ وَالْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الْآفَاقِ، وَبَحْرِ الْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ الدُّنْيَا، إِلَي مَنَابِتِ الشَّيْحِ، وَمَهَافِي الرِّيحِ، وَنَکَدِ الْمَعَاشِ، فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً مَسَاکِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً، وَأَجْدَبَهُمْ قَرَاراً، لَا يَأْوُونَ إِلَي جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِهَا، وَلَا إِلَي ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَي عِزِّهَا.

فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالْأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ، وَالْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِي بَلَاءِ أَزْلٍ، وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ! مِنْ بَنَاتِ مَوْؤُودَةٍ، وَأَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ، وَأَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ، وَغَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ.

(از حالات زندگي فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل «يعقوب» (که درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستي چقدر حالات ملّتها با هم يکسان، و در صفات و رفتارشان با يکديگر همانند است.

در احوالات آنها روزگاري که از هم جدا و پراکنده بودند انديشه کنيد، زماني که پادشاهان کسري و قيصر بر آنان حکومت مي کردند، و آنها را از سرزمينهاي آباد، از کناره هاي دجله و فرات، و از محيطهاي سرسبز و خرّم دور کردند، و به صحراهاي کم گياه، و بي آب و علف، محل وزش بادها، و سرزمين هايي که زندگي در آنجاها مشکل بود تبعيد کردند، آنان را در مکان هاي نامناسب، مسکين و فقير، هم نشين شتران ساختند، خانه هاشان پست ترين خانه ملّت ها، و سرزمين زندگيشان خشک ترين بيابانها بود، نه دعوت حقّي وجود داشت که به آن روي آورند و پناهنده شوند، و نه سايه ألفتي وجود داشت که در عزّت آن زندگي کنند، حالات آنها دگرگون، و قدرت آنها پراکنده، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود، در بلايي سخت، و در جهالتي فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت ها را پرستش مي کردند، و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگري هاي پياپي در ميانشان رواج يافته بود.)[1] .









  1. 1- کتاب اليقين ص 196: سيد بن طاووس (متوفاي 664 هجري)

    2- فروع کافي ج 4 ص 198 و 168 / ج 1

    ص 219: مرحوم کليني (متوفاي 328 هجري)

    3- من لايحضره الفقيه ج 1 ص 152: شيخ صدوق (متوفاي 380 هجري)

    4- ربيع الابرار ص 113 ج 1: زمخشري (متوفاي 538 هجري)

    5- اعلام النبوة ص 97: ماوردي (متوفاي 450 هجري)

    6- بحار الانوار ج 13 ص 141 و ج 60

    ص 214: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

    7- منهاج البراعة ج 2 ص 206: ابن راوندي (متوفاي 573 هجري)

    8- نسخه خطي نهج البلاغه ص 180: نوشته سال 421

    9- نسخه خطي نهج البلاغه ص 216: نوشته ابن مؤدب سال 499 هجري

    10- دلائل النبوة: بيهقي (متوفاي 569 هجري)

    11- کتاب السيرة والمغازي: ابن يسار

    12- کتاب خصال ج 1 ص 163 حديث.