ضرورت حكومت











ضرورت حکومت



يکي از مسائل اساسي در اداره مملکت، مسأله ضرورت حکومت است و از ديرباز تا کنون وجود حکومت امري ضروري به حساب مي آيد،

گرچه افرادي در گذشته و قرن هيجدهم و نوزدهم نظير سن سيمون، و پرودن از سوسياليست هاي خيال پرداز و فيزيوکرات ها، قائل به محو حکومت در جامعه بودند،

به اعتقاد سن سيمون «خود انساني» جامعه را از مهلکه ميرهاند

و مارکسيت ها نيز، در ترسيم جامعه آرماني خود، محو حکومت را وعده مي دادند

امروزه به مخالفين حکومت، «آنارشيست» اطلاق مي شود.

که گاهي به معناي هرج و مرج طلب هم به کار ميرود.

آنارشيست ها معتقدند که انسان ذاتاً طبيعتي پاک دارد که او را وادار مي کند تا تقاضاي خوب را بپذيرد و آنگاه نتيجه مي گرفتند که پس حکومت ضرورتي ندارد.

همچنين معتقدند:

حکومت با حريّت و آزادي انسان تناقض دارد و حفظ کرامت و آزادي انساني اقتضاء مي کند که حکومت از قاموس زندگي انساني رخت بربندد.[1] .

در جهان اسلام، گروهي از خوارج و ابي بکر اصم، از علماي اهل سنت، قائل به عدم ضرورت حکومت شدند. از ديدگاه شيعه، حکومت امري ضروري است و در صورت انحراف آن نبايد منکر اصل ضرورتش شد.[2] .

وقتي خوارج شعار مي دادند که:

لا حُکْمَ اِلاَّ لِلَّه

(حکومتي جز حکومت خدا نبايد وجود داشته باشد.)

و با اين شعار حکومت عدل امام علي عليه السلام را نفي مي کردند،

امام عليه السلام در پاسخ آنان چنين فرمود:

قال عليه السلام: کَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ!

نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ. وَلکِنَّ هؤُلَاءِ يَقُولُونَ: لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ.

وَإِنَّهُ لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَيَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْکَافِرُ، وَيُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ، وَيُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ ءُ، وَيُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَيُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ؛ حَتَّي يَسْتَرِيحَ بَرٌّ، وَيُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ.

و في رواية أُخري أنه عليه السلام لما سمع تحکيمهم قال: حُکْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيکُمْ.

وقال: أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ؛ وَأَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ؛ إِلي أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ، وَتُدْرِکَهُ مَنِيَّتُهُ.

(سخن حقّي است، که از آن اراده باطل شده!

آري درست است، فرماني جز فرمان خدا نيست، ولي اينها مي گويند زمامداري جز براي خدا نيست، در حالي که مردم به زمامداري نيک يا بد، نيازمندند، تا مؤمنان در سايه حکومت، بکار خود مشغول و کافران هم بهرمند شوند، و مردم در استقرار حکومت، زندگي کنند، به وسيله حکومت بيت المال جمع آوري مي گردد و به کمک آن با دشمنان مي توان مبارزه کرد، جادهّ ها أمن و امان، و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مي شود، نيکوکاران در رفاه و از دست بدکاران، در امان مي باشند

منتظر حکم خدا درباره شما هستم.

و نيز فرمود:

اما در حکومت پاکان، پرهيزکار به خوبي انجام وظيفه مي کند ولي در حکومت بدکاران، ناپاک از آن بهرمند مي شود تا مدّتش سرآيد و مرگ فرا رسد.)[3] .

نتيجه اينکه در انديشه سياسي غرب و اسلام، وجود حکومت امري ضروري است، مهمترين ادلّه ضرورت حکومت در اسلام عبارتند از:









  1. موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، فلسفه سياست،چاپ سوم، چاپ اعتماد، قم، ص 85.
  2. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ذيل خطبه 40، ج 2، ص 308.
  3. اسناد و مدارک اين خطبه به شرح زير است:

    1- کتاب الام: امام شافعي (متوفاي 204 هجري)

    2- تاريخ طبري ج 6 ص 41: طبري (متوفاي 310 هجري)

    3- قوت القلوب ج 1 ص 530: ابوطالب مکي (متوفاي 382 هجري)

    4- تاريخ دمشق: ابن عساکر (متوفاي 573 هجري)

    5- مجمع الزوائد ج 6 ص 242: حافظ هيثمي (متوفاي 807 هجري)

    6- تاريخ ج 2 ص 136: ابن واضح (متوفاي 292 هجري)7 - أنساب الاشراف ج 2 ص 352 و 114: بلاذري (متوفاي 279 هجري)

    8- الکامل ج 2 ص 153: مبرد (متوفاي 285 هجري)

    9- تاريخ ج 1 ص 167: يعقوبي (متوفاي 284 هجري)

    10- کتاب صفين ص 266: نصربن مزاحم (متوفاي 202 هجري)

    11- عقدالفريد ج 1 ص 211: ابن عبدربه (متوفاي 328 هجري)

    12- تذکرة الخواص ص 99: ابن الجوزي (متوفاي 567 هجري)

    13- ذخائر العقبي ص 110: محب الدين طبري (متوفاي 694 هجري)

    14- دعائم الاسلام ج 1 ص 458: قاضي نعمان (متوفاي 363 هجري)

    15- بحارالانوار ج 8 ص 604 کمپاني: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري).