افشاي ماهيّت عمروعاص











افشاي ماهيّت عمروعاص



امام علي عليه السلام نسبت به انحرافات فکري و ماهيّت فاسد عمروعاص فرمود:

عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ! يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً، وَأَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ: أُعَافِسُ وَأُمَارِسُ! لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً، وَنَطَقَ آثِماً. أَمَا - وَشَرُّ الْقَوْلِ الْکِذْبُ - إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ، وَيَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَيُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَيُسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَيَخُونُ الْعَهْدَ، وَيَقْطَعُ الْإِلَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَآمِرٍ هُوَ! مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقِرْمَ سُبَّتَهُ.

أَمَا وَاللَّهِ اِنِّي لََيمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَإِنَّهُ لََيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الْآخِرَةِ، إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّي شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَيَرْضَخَ لَهُ عَلي تَرْکِ الدِّينِ رَضِيخَةً.[1] .

(شگفتا از عمروعاص پسر نابغه![2] ميان مردم شام گفت که من اهل شوخي و خوشگذراني بوده، و عمر بيهوده مي گذرانم!! حرفي از روي باطل گفت و گناه در ميان شاميان انتشار داد.

مردم آگاه باشيد! بدترين گفتار دروغ است، عمروعاص سخن مي گويد، پس دروغ مي بندد، وعده مي دهد و خلاف آن مرتکب مي شود، درخواست مي کند و اصرار مي ورزد، اما اگر چيزي از او بخواهند، بخل مي ورزد، به پيمان خيانت مي کند، و پيوند خويشاوندي را قطع مي نمايد، پيش از آغاز نبرد در هياهو و امر و نهي بي مانند است تا آنجا که دست ها به سوي قبضه شمشيرها نرود.

امّا در آغاز نبرد، و برهنه شدن شمشيرها، بزرگ ترين نيرنگ او اين است که عورت خويش آشکار کرده، فرار نمايد.[3] .

آگاه باشيد! به خدا سوگند که ياد مرگ مرا از شوخي و کارهاي بيهوده باز مي دارد، ولي عمروعاص را فراموشي آخرت از سخن حق بازداشته است، با معاويه بيعت نکرد مگر بدان شرط که به او پاداش دهد، و در برابر ترک دين خويش، رشوه اي تسليم او کند.)









  1. خطبه 84 نهج البلاغه معجم المفهرس.
  2. نابغه: زن معروفه، آلوده دامن، که اسم مادر عمر و عاص بود، زن اسيري بود که عبداللّه بن جدعان او را خريد چون فاسد و بي پروا بود او را رها کرد، وقتي عمر و عاص متولّد شد، ابولهب، اميّة بن خلف، هشام بن مغيره، ابوسفيان، عاص بن وائل، هر کدام ادّعا داشتند که عمرو، فرزند اوست: ربيع الابرار، زمخشري.
  3. عمرو عاص در اين فکر بود که در ميدان صفيّن روزي خودي نشان دهد، تا آن که سوار نقاب داري از سپاه امام علي عليه السلام به ميدان آمد، عمرو فکر کرد حريف اوست، با سرعت در مقابل سرباز نقاب دار ايستاد و گرد و خاک کرد، وقتي حمله آغاز شد دانست که آن نقاب دار، علي عليه السلام است، درمانده شد چه کند؟ مقاومت کند کشته مي شود، فرار کند آبرويش مي رود، هنوز انتخاب نکرده بود که حمله سريع و ناگهاني حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام به او مهلت نداد،

    از روي اسب سرنگون شد، مرگ را با چشم خود ديد، ناگاه زشت ترين حيله را به کار گرفت، که عورت خود را آشکار کرد، و امام علي عليه السلام او را در پستي و رسواييش واگذارد، عمرو عاص با سرعت فرار کرد و خود را نجات داد، و در ميان دو لشگر آن روز، و در تاريخ بشريّت آبروي خود را بُرد.