آزادي مردم مدينه در بيعت
اي ابوالحسن، تو بدين کار سزاوارتري و خلافت امّت، حق تو است به حکم سوابق زيبا و فضائل بسياري که تو داري و شرافت خويشاوندي که با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم داري. اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: به آن مي انديشم که اگر اين کار را قبول کنم و حکومتم آغاز شود، از جانب تو مخالفت ظاهر مي شود. طلحه گفت:هرگز! اي ابوالحسن. اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: آيا بر عهدي که کردي و خداي را بر خويش گواه گرفتي، ثابت مي ماني؟ طلحه گفت: عهدي که با خدا کردم، هرگز از آن عدول نخواهم کرد. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: برخيز و با ما بيا تا به نزد زبير برويم. طلحه گفت: فرمانبردارم. با هم نزد زبير آمدند. اميرالمؤمنين عليه السلام همان کلمات که با طلحه گفته بود با زبير گفت. زبير نيز جواب بر اين منوال داد که طلحه داده بود و با اميرالمؤمنين عهد و پيمان بست که هرگز برخلاف آن عمل نکند. آنگاه طلحه و زبير بر اين موضوع با اميرالمؤمنين عهد کردند و مهاجر و انصار و تمامي مردم مدينه در کار خلافت به اميرالمؤمنين علي عليه السلام رضايت دادند. سپس به مسجد مدينه آمدند، پس جماعتي از مهاجر و انصار، مثل: ابوالهيثم بن التيهان، رفاعة بن رافع، مالک بن عجلان، أبو أيّوب خالد بن زيد، خزيمة بن ثابت، و سايرين با اشتياق گفتند: اي مردمان، مي دانيد که عثمان با شما چگونه زندگاني مي کرد و اکنون آن گذشت. فضيلت و کرامت و قربت و قرابت عليّ بن ابيطالب عليه السلام از آفتاب ظاهرتر است و انواع علوم و محاسن اخلاق که ذات شريف او حاوي آن است، از شرح و بيان مستغني است و اگر به صلاح کار خلافت کسي را فاضل تر، و پرهيزگارتر و خداترس تر از علي عليه السلام مي دانستيم، شما را به او راهنمائي مي کرديم و ليکن امروز در همه روي زمين اين خصال خير را هيچ کس جامع تر از او نمي بينم. حال چه مي گوئيد؟و چه مي انديشيد؟ تمام مردم مدينه گفتند: ما به خلافت علي عليه السلام راضي هستيم و او را مطيع و فرمان برداريم. اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: مردم! آيا بدون اجبارو اکراه با خشنودي کامل اين سخنان را مطرح مي کنيد؟ همه گفتند: حقّ تو را بر خويشتن به امر خداي تعالي واجب مي دانيم. علي عليه السلام فرمود: امروز باز گرديد و در اين کار انديشه کنيد و فردا باز آييد تا بر آن جمله که رأي شما قرار گرفته باشد تحقّق پذيرد. فرداي آن روز دوباره مسجد پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم پُر از جمعيّت شد، و همه از هرگوشه و کنار فرياد مي زدند که: ما تنها با علي عليه السلام بيعت مي کنيم، طلحه از يک سو، و زبير از سوي ديگر بپاخاستند، سخنراني کردند و مردم را براي بيعت با حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شوراندند، و در پيشاپيش مردم به سوي امام علي عليه السلام هجوم مي آوردند. حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام تا سه روز براي اتمام حجّت صبر کرد و آنگاه پاسخ مثبت به مردم مدينه داد که شور و نشاط همه شهر را فرا گرفت و مردم آزادانه با عشق و شور بيعت کردند.[1] .
پس از قتل خليفه سوم، طلحه گفت: