چهره علي در جنگ خيبر











چهره علي در جنگ خيبر



پس از صلح حُدَيبِيّه ، جريان جنگ خيبر[1] در سال هفتم هجرت پيش آمد و پيروزي در اين جنگ نيز به دست اميرمؤ منان علي (عليه السلام) انجام گرفت و از افتخارات زندگي آن حضرت ، مربوط به فتح در اين جنگ است که همه راويان و تاريخ ‌نويسان بر آن اتّفاق دارند و هيچ کس ترديد در آن ننموده است.

آنگاه که ابوبکر پرچم را به دست گرفت و شکست خورد و اين شکست مايه سرافکندگي و ذلّت بسيار عظيم مسلمين گرديد، سپس ‍ رسول خدا پرچم را به دست رفيق او (يعني عمر بن خطّاب) داد او نيز همانند اوّلي با شکست و سرافکندگي بازگشت وهمين پيشامد، اسلام را در سراشيبي سقوط و خطر جدّي قرار داده بود و رسول خدا(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) را بسيار ناراحت کرد و آثار خشم و اندوه از چهره رسول خدا(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) مشاهده مي شد (در اين موقعيّت خطير و سرنوشت ساز) پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرياد برآورد:

«لاَُعْطيَنَّ الرّايَةَ غَداً رَجُلاً يُحِبُّهُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَيُحِبُّ اللّهَ وَرَسُولَهُ کَرّارٌ غَيْرُ فَرّارٍ لا يَرْجِعُ حَتّي يَفْتَحُ اللّهُ عَلي يَدَيْهِ».

«قطعا فردا پرچم را به دست مردي مي دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد، او که حمله هاي پياپي مي کند و هرگز پشت به جنگ نمي نمايد و از جبهه بازنمي گردد تا خداوند به دست او فتح و پيروزي را نصيب فرمايد».

پرچم را (فرداي آن روز) به دست اميرمؤ منان علي (عليه السلام) داد و فتح خيبر به دست او انجام يافت. از مفهوم گفتار رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) (در سخن فوق) استفاده مي شود که آن دونفر فراري داراي آن وصفي که پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) از علي (عليه السلام) نمود (يعني او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند) نيستند، چنانکه ذکر وصف «کَرّار» (حمله کننده استوارو ثابت قدم در صحنه جنگ) بيانگر خروج فراريان از اين وصف است و اين جبران قهرمانانه علي (عليه السلام) از خسارات شکستهاي قبل ، دليل روشني بر يگانگي حضرت علي (عليه السلام) در اين پيروزي آفريني و افتخار است که احدي در اين افتخار، با علي (عليه السلام) شرکت ندارد.

حسّان بن ثابت (شاعر معروف رسول خدا) در اين راستا چنين سرود:


وَکانَ عَلِيُّ اَرَمَدُ الْعَيْنِ يَبْتَغِي
دَواءً فَلَمّا لَمْ يَحِسّ مُداوِياً


شَفاهُ رَسُولُ اللّهِ مِنْه بِتَفْلَةٍ
فَبُورِکَ مُرْقَياً وَبُورِکَ راقِياً


وَقالَ سَأَعْطي الرَّايَةَ الْيَوْمُ صارِماً
کَمِيّاً مُحِبّاً لِلرَّسُولِ مُوالِياً


يُحِبُّ اْلاِ لهَ وَاْلاِ لَهُ يُحبُّهُ
بِهِ يَفْتَحُ اللّهُ الْحُصُون الاَْوابِياً


فَاَصْفي بِها دوُنَ الْبَرِيَّةِ کُلِّها
عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً


«علي (عليه السلام) درد چشم داشت و به دنبال دواي شفابخش ‍ مي گشت ولي به آن دست نيافت ،سرانجام رسول خدا(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)به وسيله ماليدن آب دهانش (به چشم علي (عليه السلام» به او شفا داد. پس مبارک و خجسته باد هم او که شفا يافت و هم او که شفا داد».

و پيامبر فرمود:«امروز پرچم را به دست مردي بسپارم که داراي شمشيري برنده است و فردي شجاع مي باشد و دوستي تناتنگ با رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) دارد» اوست که خداوند را دوست دارد و خدا هم او را دوست دارد و خدا به دست او قلعه هاي ستبر و استوار را فتح کند براي انجام اين کار در ميان همه مردم ، علي (عليه السلام) را برگزيد و او را وزير و برادر خود خواند».

پس از جنگ خيبر، حوادث ديگري رخ داد که همانند آنچه قبلاً ذکر شد، نبود و بيشتر به صورت گروهي (گروه ضربت) بود که پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) آن را تشکيل مي داد و به سوي دشمن مي فرستاد و خود آن حضرت در ميانشان نبود و اين رويدادها اهميّت رويدادهاي سابق را نداشت ؛ زيرا دشمنان ، ضعيف شده بودند و بعضي از مسلمين نياز به ديگران نداشتند، گرچه امير مؤ منان علي (عليه السلام) در همه اين حوادث و فراز و نشيبها نقش سازنده و بهره وافر در گفتار و رفتار داشت.







  1. «خيبر» سرزمين حاصلخيز در 32 فرسخي شمال مدينه ، داراي هفت قلعه و بالغ بر بيست هزار سکنه يهودي بوده ، پيامبر با 1600 نفر با روش غافلگيرانه وارد اين سرزمين شد تا اين آخرين کانون ضدّ اسلامي را تحت حکومت اسلام درآورد، مسلمين قلعه هاي آنان را يکي پس ‍ از ديگري فتح کردند و براي فتح قلعه «وطيح» و «سلالم» بين يهود و مسلمين درگيريهاي شديدي رخ داد و ده روز طول کشيد، سرانجام علي (عليه السلام) پرچم را به دست گرفت و موجب پيروزي کامل مسلمين گرديد.