داستان چگونگي آغاز اسلام علي











داستان چگونگي آغاز اسلام علي



در اينجا به طور اختصار به ذکر چند روايت در فضايل حضرت علي (عليه السلام) مي پردازيم و نظر به اينکه اين روايات به حدّ تواتر (نقل بسيار) رسيده و مورد اتفاق علماي اسلام بوده و مشهور مي باشند، نياز به ذکر اسناد آنها نيست ، از جمله آنها داستان آغاز اسلام علي (عليه السلام) و دعوت پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) از خويشان خود هست که صحّت آن ، مورداتفاق علماي اسلام و تاريخ ‌نويسان مي باشد(و قبلاًبه ذکرآن به طوراجمال بسنده شد).

پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) خويشان خود را به سوي اسلام خواند و آنان را براي حمايت و ياري خود در راه اسلام بر ضدّ کافران و دشمنان دعوت نمود. آنان حدود چهل نفر بودند و همه آنان از نوادگان و فرزندان عبدالمطلب به شمار مي آمدند، آنان را در خانه ابوطالب به گرد هم آورد. پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) دستور داد براي آنان غذا تهيّه شود. و آن غذا از يک ران گوسفند و ده سير گندم و حدود سه کيلو شير، تشکيل مي شد، در صورتي که هر مردي از آنان معروف بود که در يک وعده ، خورنده يک برّه گوسفند و چندين من نوشيدني مي باشد و منظور پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) در تهيّه غذاي اندک براي همه آنان اين بود که همه آنان از آن بخورند و سير شوند، با اينکه به طور معمول ، آن غذا يک نفر آنان را هم سير نمي کرد، تا همين موضوع يک معجزه و نشانه صدق نبوّت آن حضرت باشد و آنان آن را آشکارا بنگرند.

پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) دستور داد آن غذا را نزد آنان گذاردند، همه آنان از آن غذا خوردند و سير شدند، ولي براي آنان معلوم نشد که از آن غذا خورده باشند (گويي دست به آن غذا نزده اند) پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) اينگونه آنان را شگفت زده کرد و نشانه نبوّت و صداقت خود را با برهان الهي ، برايشان آشکار نمود و پس از آنکه آنان از غذا خوردند و سير شدند و از نوشيدني سيراب گشتند، پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) به آنان روکرد و چنين فرمود:

اي فرزندان عبدالمطّلب ، خداوند مرا به عنوان پيامبر بر همه جهانيان ، برانگيخت و بخصوص مرا پيامبر شما قرار داد و فرمود»:

«وَاَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الاَْقْرَبِينَ»؛ «و خويشان نزديکت را انذار کن».[1] .

و من شما را به دو کلمه اي که گفتن آن در زبان ، آسان است ولي در ميزان ، گران و سنگين مي باشد، دعوت مي کنم ، دو کلمه اي که شما در پرتو آن بر عرب و عجم حکومت خواهيد کرد و همه اُمّتها، فرمانبردار شما مي شوند و شما به خاطر آن وارد بهشت مي شويد و از آتش دوزخ رهايي مي يابيد و اين دو کلمه عبارت است از:

1 گواهي دادن به يکتايي و بي همتايي خدا.

2 گواهي دادن به اينکه من رسول خدا هستم.

هرکس از شما که اين دعوت مرا تصديق کند و مرا در پيشبرد اين دعوت ، ياري نمايد؛ او برادر، وصيّ، وزير، وارث و جانشين من بعداز من خواهد بود.

در ميان آن جمعيت (چهل نفري) هيچ کس به اين دعوت ، پاسخ نگفت جز اميرمؤ منان علي (عليه السلام) که خودش مي فرمايد:«من از ميان آنان برخاستم و در رو به روي رسول اکرم (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) ايستادم ، با اينکه کم سنترين آنان بودم و ساق پايم از ساق پاي همه آنها نازکتر بود و چشمم از چشم همه آنان ناتوانتر بود».[2] گفتم: «اي رسول خدا من تو را در اين راستا ياري مي کنم».

فرمود:«بنشين» نشستم سپس براي بار دوم ، حاضران را دعوت به اسلام کرد. هيچيک از آنان سخني نگفت ، من برخاستم و سخن قبل را تکرار کردم ، پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود:«بنشين» نشستم. براي بار سوم ، پيامبر آنان را به اسلام دعوت کرد، همه مهر خاموشي بر لب زده بودند، هيچ کدام از آنان چيزي حتّي يک کلمه نگفت پس من برخاستم و گفتم: «اي رسول خدا! من تو را ياري مي کنم» فرمود:

«اِجْلِسْ فَاَنْتَ اَخِي وَوَصِيِّي وَوَزِيرِي وَوارِثِي وَخَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي».

«بنشين که تو برادر من و وصيّ و وزير و وارث و جانشين من پس از من هستي».

ولي همه حاضران برخاستند (و از روي استهزا) به ابوطالب مي گفتند:«اي ابوطالب! اگر در دين برادرزاده ات درآيي (و قبول اسلام کني) براي تو روز فرخنده است ؛ زيرا محمّد (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) پسرت را رئيس تو قرار داد».

و اين جريان بيانگر ارزش بزرگ و مخصوص امير مؤ منان علي (عليه السلام) است که هيچيک از مهاجرين و انصار و هيچ فرد مسلماني ، داراي چنين مزيّتي نيست ، بلکه هيچ کس نظير آن و نزديک به آن را در هيچ حالي نداشته و ندارد و اين ماجرا حاکي است که پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) به ياري علي (عليه السلام) امکان يافت تاخبر رسالتش را به مردم برساند ودعوتش را آشکار نمايد و آشکارا مردم را به سوي اسلام بخواند، اگر علي (عليه السلام) نبود، دين و شريعت پابرجا و برقرار نمي گرديد و دعوت الهي آشکار نمي شد. بنابراين ، علي (عليه السلام) ياور اسلام و وزير دعوت کننده اسلام از جانب خدا بود و در پرتو پيمان ياري او با رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) بود که آن حضرت ، نبوّت خود را آنگونه که مي خواست ، به پايان برد و اين فضيلت بسيار عظيمي است که کوهها را توان برابري با آن نيست. و همه فضايل را ياراي وصول به اوج آن نمي باشد.







  1. سوره شعرا، آيه 214.
  2. يعني همه آنان درشت اندام بودند و من در ظاهر، کوچک و ناتوان به نظر مي آمدم.