ارتباط اخلاق با نظم اجتماعي، سياسي











ارتباط اخلاق با نظم اجتماعي، سياسي



نظم، واژه ارزشمند و گرانسنگي است که حاصل تلاش مصلحان بشريّت و پيامبران پاک آسماني، و رهبران جهادگر و ايثارگري بشري است.

چون نظام احسن الهي در پرتو نظم و حساب و برنامه سازمان يافته است همه پديده ها در پرتو نظم و حساب پديد آمدند، تکثير شدند، و قانونمند باقي مانده اند.

کهکشانها، و منظومه ها، و ميلياردها ستاره و سيّاره، و زمين، همه و همه با نظم لباس وجود پوشيدند و هم اکنون در پرتو نظم، حيات و تداوم زندگي آنان سامان گرفته است که قرآن کريم مي فرمايد:

وَالسّماء رَفَعها ووضَع الميزان.

(آسمان ها برافراشته شدند و آنگاه نظم در آنها استقرار يافت).[1] .

اگر هم اکنون حيات تداوم دارد، و کرات و سيّارات قانونمند در سير و حرکتند و زندگي معنا دارد، و حال و آينده اي مطرح است، و حساب و حسابگري در طلوع و غروب ستاران تحقّق مي يابد، همه و همه به برکت نظم عمومي، نظم جهاني، نظم کيهاني، نظم هدفدار، و نظم جاودانه و هميشگي است که قلب ها با وجود نظم در هوا و نظم در فشار هوا، مي تپد، و پديده ها در حرکت منظّم زمين پديد مي آيند.

اگر نظم در کهکشان خدشه بردارد، ديگر نظمي در منظّومه و زمين وجود نخواهد داشت، و ديگر در بي نظمي حرکت زمين، و بي نظمي در فشار هوا قلبي نيز نخواهد تپيد، و حياتي نيز وجود نخواهد داشت. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به اين نظم کيهاني اشاره مي فرمايد که:

وَنَظَمَ بِلَا تَعْلِيقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا، وَلَاحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا وَوَشَّجَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ أَزْوَاجِهَا، وَذَلَّلَ لِلْهَابِطِينَ بِأَمْرِهِ، وَالصَّاعِدِينَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَنَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِيَ دُخَانٌ، فَالْتَحَمَتْ عُرَي أَشْرَاجِهَا، وَفَتَقَ بَعْدَ الِارْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا، وَأَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَي نِقَابِهَا، وَأَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ فِي خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَيْدِهِ، وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأَمْرِهِ.

وَجَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَقَمَرَهَا آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَيْلِهَا، وَأَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَقَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لُِيمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِهِمَا، وَلِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ وَالْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَکَهَا، وَنَاطَ بِهَا زِينَتَهَا، مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيِّهَا وَمَصَابِيحِ کَوَاکِبِهَا، وَرَمي مُسْتَرِقِي السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَأَجْرَاهَا عَلَي أَذْلاَلِ تَسْخِيرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَمَسِيرِ سَائِرِهَا، وَهُبُوطِهَا وَصُعُودِهَا، وَنُحُوسِهَا وَسُعُودِهَا.

فضاي باز و پستي و بلندي و فاصله هاي وسيع آسمانها رابدون اينکه به چيزي تکيه کند، نظام بخشيد، و شکافهاي آن را به هم آورد، و هر يک را با آن چه که تناسب داشت و جفت بود پيوند داد، و دشواري فرود آمدن و برخاستن را آسان کرد، بر فرشتگاني که فرمان او را به خلق رسانند يا اعمال بندگان را بالا برند.

در حالي که آسمان به صورت دود و بخار بود به آن فرمان داد، پس رابطه هاي آن را برقرار ساخت، سپس آنها را از هم جدا نمود و بين آنها فاصله انداخت، و بر هر راهي و شکافي از آسمان، نگهباني از شهاب هاي روشن گماشت، و با دست قدرت آنها را از حرکت ناموزون در فضا نگهداشت، و دستور فرمود تا برابر فرمانش تسليم باشند

و آفتاب را نشانه روشني بخش روز، و ماه را، با نوري کمرنگ براي تاريکي شب ها قرار داد، و آن دو را در مسير حرکت خويش به حرکت درآورد، و حرکت آن دو را دقيق اندازه گيري نمود تا در درجات تعيين شده حرکت کنند که بين شب و روز تفاوت باشد، و قابل تشخيص شود، و با رفت و آمد آن ها شماره سالها، و اندازه گيري زمان ممکن باشد، پس در فضاي هر آسمان فلک آن را آفريد، و زينتي از گوهرهاي تابنده و ستارگان درخشنده بياراست، و آنان را که خواستند اسرار آسمانها را دزدانه در يابند، با شهاب هاي سوزان تيرباران کرد، و تمامي ستارگان از ثابت و استوار، و گردنده و بي قرار، فرود آينده و بالارونده، و نگران کننده و شادي آفرين را، تسليم اوامر خود فرمود.[2] .

پس حيات و تکامل بدون نظم امکان خارجي نخواهد داشت.

تکامل معنوي و اخلاقي انسان در زندگي فردي و اجتماعي نيز چنين سرنوشتي را دارد، اگر زندگي انسان در پرتو نظم و حساب و قانون سامان يابد، پيمودن راه تکامل ممکن است که استقرار نظم اجتماعي و سياسي در زندگي انسانها يک ضرورت غيرقابل انکار خواهد بود.

قرآن کريم اين حقيقت را در رابطه با نظم عمومي جهان مطرح مي فرمايد که:

وَالسّماء رَفعها ووضع الميزان. اَلاّ تطغوا في الميزان

(آسمانها را برافراشتيم و نظم را در تمامي آنها پديد آورديم، تا شما انسانها نيز منظّم باشيد و در ميزان و عدل، تجاوز نکنيد).

يعني تکامل انسان ها نيز جز در سايه نظم و عدل، امکان نخواهد داشت واژه نظم با واژه عدل هماهنگ است.

نظم و عدل يعني قرار گرفتن هر چيزي در جايگاه ارزشي خود که حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در وصف عاقل فرمود:

و سئل عليه السلام: أيهما أفضل: العدل، أو الجود؟ فقَالَ عليه السلام: الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَالْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا، وَالْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَالْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ، فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَأَفْضَلُهُمَا.

(از امام علي عليه السلام پرسيدند عدل يا بخشش، کدام يک برتر است، فرمود:)

عدالت هرچيزي را در جاي خود مي نهد، در حالي که بخشش آن را از جاي خود خارج مي سازد، عدالت تدبير عمومي مردم است، در حالي که بخشش گروه خاصّي را شامل است، پس عدالت شريف تر و برتر است[3] .

اگر نظم و عدل، قانونمند شدن افراد جامعه است.

که هر کسي در جايگاه خود قرار گيرد و همه چيز با حساب و ميزان اداره شود.

اينجاست که نظم اجتماعي، سياسي جامعه محتاج به تکيه گاه هاي مستحکم و استوار است.

بايد ديد که چه عواملي در پيدايش نظم دخالت دارند؟

و نظم و عدل عمومي را مي توانند پديد آورده تداوم بخشند؟

در اينجا جايگاه واقعي ارزش هاي اخلاقي روشن مي گردد.

که بدون ارزشهاي اخلاقي، نظم و عدل تحقّق نخواهد يافت، بدون اخلاق در زندگي فردي و اجتماعي، نمي توان انتظار استقرار نظم و عدل را داشت که عدالت اجتماعي ثمره شيرين اخلاق اجتماعي است اگر همه افراد جامعه راستگو باشند.

به قانون احترام بگذارند، احساس تعهّد و مسئوليّت کنند، وفادار و مهربان باشند، به حقوق جامعه و مردم احترام بگذارند، ديگران را برخود مقدّم بدارند، نظم اجتماعي استقرار مي يابد و آنگاه نظم سياسي نيز در زندگي صحيح اجتماعي به بار مي نشيند.

با توجّه به واقعيّت هاي ياد شده ارتباط اخلاق و ارزشهاي اخلاقي با نظم اجتماعي، سياسي به اثبات مي رسد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اين حقيقت را در خطبه ها و نامه هاي گوناگوني به ارزيابي مي گذارد:

فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلاَةِ، وَلَا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ،

فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَي الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّي الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَي أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِکَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ.

پس رعيّت اصلاح نمي شود جز آن که زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمي شوند جز با درستکاري رعيّت.

و آنگاه که مردم حق رهبري را اداء کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راههاي دين پديدار، و نشانه هاي عدالت برقرار، و سنّت پيامبر صلي الله عليه وآله پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حکومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مي شود.[4] .

پس اگر ارزش هاي اخلاقي حاکم باشد و مردم اصلاح شوند جامعه نيز اصلاح خواهد شد، که با استقرار ارزشهاي اخلاقي، نظم اجتماعي و سياسي هم تحقّق خواهد يافت.

و آنگاه به اين حقيقت مي پردازند که اگر اخلاق در جامعه اي بميرد، و ضدّارزشها رواج يابد، نظم اجتماعي درهم پاشيده خواهد شد، و نظم سياسي هم جايگاه ارزشي نخواهد داشت.

که امام علي عليه السلام فرمود:

وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَکَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِکَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَي، وَعُطِّلَتِ الْأَحْکَامُ، وَکَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِکَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ، وَتَعِزُّ الْأَشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَيْکُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِکَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ.

امّا اگر مردم بر حکومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم کند، وحدت کلمه از بين مي رود، نشانه هاي ستم آشکار، و نيرنگ بازي در دين فراوان مي گردد، و راه گسترده سنّت پيامبر صلي الله عليه وآله متروک، هواپرستي فراوان، احکام دين تعطيل، و بيماريهاي دل فراوان گردد، مردم از اينکه حقّ بزرگي فراموش مي شود، يا باطل خطرناکي در جامعه رواج مي يابد، احساس نگراني نمي کنند، پس در آن زمان نيکان خوار، و بدان قدرتمند مي شوند، و کيفر الهي بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود، پس بر شماست که يکديگر را نصيحت کنيد، و نيکو همکاري نماييد.[5] .









  1. سوره الرّحمن آيه 7.
  2. نهج البلاغه خطبه 32/91 معجم المفهرس مؤلّف، اسناد و مدارک اين خطبه به شرح زير است:

    1- عقد الفريد ج 2 ص 406: ابن عبدربه (متوفاي 328 هجري)

    2- کتاب توحيد ص 34: شيخ صدوق (متوفاي 380 هجري)

    3- ربيع الابرار ج 1 باب الملائکة: زمخشري (متوفاي 538 هجري)

    4- النهاية ج 2 ص 116 (اکثر لغات اين خطبه شرح شده است): ابن أثير (متوفاي 606 هجري)

    5- فرج المهموم ص 56: سيدبن طاووس (متوفاي 664 هجري)

    6- تيسير المطالب ص 202: يحيي بن الحسين (متوفاي 424 هجري)

    7- غررالحکم ج 6 ص 193 و 212: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    8- غررالحکم ج 5 ص 21: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    9- تفسير عياشي: عياشي (متوفاي 300 هجري)

    10- بحارالانوار ج3 ص 257 و ج 3 ص 148: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

    11- بحارالانوار ج 4 ص 274 و ج 57 ص 115: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

    12- بحارالانوار ج 54 ص 106: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

    13- غررالحکم ج 4 ص 633: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    14- غررالحکم ج 5 ص 102: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    15- احتجاج ج 1 ص 200: مرحوم طبرسي (متوفاي 588 هجري)

    16- اصول کافي ج 1 ص 90 و 135: مرحوم کليني (متوفاي 328 هجري)

    17- ارشاد ج 1 ص 217: شيخ مفيد (متوفاي 413 هجري).

  3. اسناد و مدارک اين خطبه به شرح زير است:

    1- ربيع الابرار ج 1 ص 227: زمخشري (متوفاي 538 هجري)

    2- منهاج البراعة ج 3 ص 341: ابن راوندي (متوفاي 573 هجري)

    3- نسخه خطي نهج البلاغه ص 338: نوشته سال 421 هجري

    4- غرر الحکم ج 5 ص 84: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري).

  4. اسناد و مدارک اين جملات نوراني به شرح زير است:

    1 - روضه کافي ج 8 ص 352: مرحوم کليني (متوفاي 328 هجري)

    2- منهاج البراعة ج 2 ص 348: ابن راوندي (متوفاي 573 هجري)

    3- نسخه خطي نهج البلاغه ص 184: نوشته سال 421 هجري

    4- دعائم الاسلام ج 2 ص 539: قاضي نعمان (متوفاي 363 هجري)

    5- بحار الانوار ج 8 ص 707 و ج 27 ص 251: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

    6- بحار الانوار ج 17 ص 93: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

    7- بحار الانوارج 41 ص 360: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري).

  5. خطبه 10/216 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.