ضد ارزش ها و سقوط جوامع بشري











ضد ارزش ها و سقوط جوامع بشري



و هر گاه که ملّتي يا ملّت هايي، آلوده شدند، به انحراف کشيده شدند، انواع زشتي ها و بيماريهاي اخلاقي در آنها راه يافت، ضد ارزشها در جامعه اشان رونق گرفت، سُست گرديده سقوط کردند.

که امام علي عليه السلام فرمود:

فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَبَنِي إِسْحَاقَ وَبَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ. فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ، وَأَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ!

تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالَ تَشَتُّتِهِمْ وَتَفَرُّقِهِمْ، لَيَالِيَ کَانَتِ الْأَکَاسِرَةُ وَالْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الْآفَاقِ، وَبَحْرِ الْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ الدُّنْيَا، إِلَي مَنَابِتِ الشَّيْحِ، وَمَهَافِي الرِّيحِ، وَنَکَدِ الْمَعَاشِ، فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً مَسَاکِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً، وَأَجْدَبَهُمْ قَرَاراً، لَا يَأْوُونَ إِلَي جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِهَا، وَلَا إِلَي ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَي عِزِّهَا. فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالْأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ، وَالْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِي بَلَاءِ أَزْلٍ، وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ!

از حالات زندگي فرزندان اسماعيل پيامبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل «يعقوب» (که درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستي چقدر حالات ملّتها با هم يکسان، و در صفات و رفتارشان با يکديگر همانند است.

در احوالات آنها روزگاري که از هم جدا و پراکنده بودند انديشه کنيد، زماني که پادشاهان کسري و قيصر بر آنان حکومت مي کردند، و آنها را از سرزمينهاي آباد، از کناره هاي دجله و فرات، و از محيطهاي سرسبز و خرّم دور کردند، و به صحراهاي کم گياه، و بي آب و علف، محل وزش بادها، و سرزمين هايي که زندگي در آنجاها مشکل بود تبعيد کردند، آنان را در مکان هاي نامناسب، مسکين و فقير، هم نشين شتران ساختند، خانه هاشان پست ترين خانه ملّت ها، و سرزمين زندگيشان خشک ترين بيابانها بود، نه دعوت حقّي وجود داشت که به آن روي آورند و پناهنده شوند، و نه سايه ألفتي وجود داشت که در عزّت آن زندگي کنند، حالات آنها دگرگون، و قدرت آنها پراکنده، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود، در بلايي سخت، و در جهالتي فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت ها را پرستش مي کردند، و قطع رابطه با خويشاوندان، و غارتگري هاي پياپي در ميانشان رواج يافته بود.[1] .

بنابراين، ملّتي که در حال پيمودن راه استقلال و کمال است بايد، به ارزش ها توجّه لازم داشته، و از رشد و رونق ضد ارزشها نگران باشد، و با تمام تلاش در ريشه کن نمودن آن همّت گمارد.

زيرا که بي تفاوت بودن نسبت به ارزش ها و ضد ارزشها، قدم هاي آغازين سقوط است که اميرالمؤمنين عليه السلام هشدار گونه نسبت به رهبران صالح و فاسد فرمود:

فَإِنَّهُ لَا سَوَاءَ، إِمَامُ الْهُدَي وَإِمَامُ الرَّدَي، وَوَلِيُّ النَّبِيِّ، وَعَدُوُّ النَّبِيِّ. وَلَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: «إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَي أُمَّتِي مُؤْمِناً وَلَا مُشْرِکاً؛ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ، وَأَمَّا الْمُشْرِکُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکِهِ. وَلکِنِّي أَخَافُ عَلَيْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ، وَيَفْعَلُ مَا تُنْکِرُونَ».

امام هدايتگر، و زمامدار گمراهي هيچگاه مساوي نخواهند بود، چنانکه دوستان پيامبر صلي الله عليه وآله و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله به من فرمود:

«بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرک هراسي ندارم، زيرا مؤمن را ايمانش بازداشته، و مشرک را خداوند به جهت شرک او نابود مي سازد، من بر شما از مرد منافقي مي ترسم که دروني دو چهره، و زباني عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است»[2] .









  1. خطبه 93/192 نهج البلاغه، اسناد و مدارک اين خطبه به شرح زير است:

    1- کتاب اليقين ص 196: سيد بن طاووس (متوفاي 664 هجري)

    2- فروع کافي ج 4 ص 198 و 168 / ج 1 ص 219: مرحوم کليني (متوفاي 328 هجري)

    3- من لايحضره الفقيه ج 1 ص 152: شيخ صدوق (متوفاي 380 هجري)

    4- ربيع الابرار ص 113 ج 1: زمخشري (متوفاي 538 هجري)

    5- اعلام النبوة ص 97: ماوردي (متوفاي 450 هجري)

    6- بحار الانوار ج 13 ص 141 و ج 60 ص 214: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

    7- منهاج البراعة ج 2 ص 206: ابن راوندي (متوفاي 573 هجري)

    8- نسخه خطي نهج البلاغه ص 180: نوشته سال 421

    9- نسخه خطي نهج البلاغه ص 216: نوشته ابن مؤدب سال 499 هجري

    10- دلائل النبوة: بيهقي (متوفاي 569 هجري)

    11- کتاب السيرة والمغازي: ابن يسار

    12- کتاب خصال ج 1 ص 163 حديث 171 / ص 655 و 500: شيخ صدوق (متوفاي 380 هجري)

    13- غرر الحکم ج 1 ص 294 و ج 2 ص 110: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    14- بحار الانوار ج 63 ص 214 و ج 13ص 141: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

    15- غرر الحکم ج 4 ص 435 و 438 و 477: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    16- غرر الحکم ج 3 ص 20 و 39 و 300 و311 و 373: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    17- غرر الحکم ج 6 ص 276 و 279 و 431: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    18- غرر الحکم ج 2 ص 262 و 343: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    19- غرر الحکم ج 5 ص 119 و 156: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    20- ارشاد ج 1 ص 315: شيخ مفيد (متوفاي 413 هجري)

    21- بحار الانوار ج 14 ص 477: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

    22- احتجاج ج 1 ص 141: مرحوم طبرسي (متوفاي 588 هجري).

  2. نامه 16/27 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.