مشورت براي فتح ايران











مشورت براي فتح ايران



در سال چهاردهم هجري در سرزمين قادسيّه نبرد سختي ميان سپاه اسلام و نظاميان ايراني درگرفت که سرانجام، فتح و پيروزي براي مسلمانان شد و رُستم فَرُّخزاد، فرمانده کلّ قواي ايران با گروهي به قتل رسيد و سراسر عراق زير پوشش نفوذ سياسي و نظامي اسلام درآمد.

و مدائن که مقرّ حکومت سلاطين ساساني بود در تصرّف مسلمانان قرار گرفت و سران سپاه ايران به داخل کشور عقب نشيني کردند.

مشاورين و سران نظامي ايران بيم آن داشتند که سپاه اسلام کم کم پيشروي کرده و سراسر کشور را به تصرّف خود درآورند، براي مقابله با چنين حمله خطرناک، يزدگِرد، پادشاه ايران سپاهي متشکّل از يکصد و پنجاه هزار نفر به فرماندهي، فيروزان ترتيب داد تا جلوي هر نوع حمله ناگهاني را بگيرد و در صورت مساعد بودن وضع، خود حمله را آغاز کند.

سعد وقّاص فرمانده قواي اسلام «به نقلي ديگر عمّار ياسر»[1] حکومت کوفه را در اختيار داشت، نامه اي به خليفه دوّم نوشت و او را از اوضاع آگاه ساخت و افزود که سپاه کوفه آماده اند، پيش از آنکه دشمن جنگ را آغاز کند، براي ترساندن دشمن، خود را براي حمله به دشمن مجهّز کرده و نبرد را شروع نمايند.[2] .

خليفه دوّم به مَحضِ اينکه از جريان آگاه شد، به مسجد رفت، سران صحابه را جمع کرد و براي رفتن خود به اين کارزار مشورت نمود و افزود از مدينه خارج شده، در منطقه اي ميان بصره و کوفه فرود آمده و از آن منطقه شخصاً رهبري لشگر اسلام را به عهده گيرم،

در اين رابطه هر کس رأي و انديشه خود را اظهار مي داشت.

طلحة بن عبداللَّه که از خطباي قريش بود، برخاست و چرب زباني کرد و کار خليفه را صواب قلمداد نمود و او را از رأي ديگران مستغني دانست و چاپلوسي را از حد گذرانيد.

پس از او خليفه سوم بن عفّان نه تنها خليفه را به ترک مدينه تشويق نمود، بلکه پيشنهاد کرد که به سپاه اسلام و يَمَن أمر فرمائيد، همگي هردو محل را به سوي تو ترک گويند، تو هم با مسلمانان مکّه، مدينه، مصر، کوفه و بصره به سوي نبرد با کافران حرکت کن.

در اين موقع علي عليه السلام برخاست و از هر دو نظريّه انتقاد کرد و فرمود:

«هرگاه شَهر يَمَنْ و منطقه شام را از سپاه و مردان رزمجو خالي سازي و به سرکوبي ايران فراخواني، به احتمال زياد ارتش بي باکِ روم، شام را اشغال کنند و اگر حجاز را تَرک گوئي، اعراب اطراف اين منطقه از اين فرصت استفاده کرده و فتنه اي برپا مي کنند که ضرر و خسارت آن به مراتب بيش از ضرر و فتنه ايست که به استقبال آن مي رويد.»

و افزود:

«فرمانروائي کشور مانند رشته تسبيح است که آنها را به هم پيوسته، اگر رشته از هم گسيخته شود، مُهره ها از هم مي پاشند.

اگر نگراني تو بخاطر کمي سپاه اسلام است، يقين بدان مسلمانان به وسيله عقيده پاک و ايماني که دارند، بسيارند، تو مانند ميله وسط آسيا باش و گردونه نبرد و آسياي رزم را توسّط ارتش به حرکت درآور.

شرکت تو در جبهه مايه جرأت دشمن مي گردد، زيرا آنان با خود مي انديشند که تو پيشواي عرب هستي و مسلمانان بجز تو پيشواي ديگري ندارند، اگر او را از ميان برداريم، مشکلات ما بر طرف مي شود، اين انديشه، حرص و علاقه ايشان را بر جنگ و پيروزي دو چندان مي سازد.»[3] .

خليفه دوّم پس از شنيدن سخنان مستدلّ امام علي عليه السلام نه تنها از رفتن خود منصرف شد، بلکه از دعوت لشکر يمن و شام نيز خودداري ورزيد و گفت:

رأي، رأي علي عليه السلام است و من دوست دارم که از رأي او پيروي کنم.[4] .

سخن حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام اينگونه آغاز شد:

إِنَّ هذَا الْأَمْرَ لَمْ يَکُنْ نَصْرُهُ وَلَا خِذْلاَنُهُ بِکَثْرَةٍ وَلَا بِقِلَّةٍ.

وَهُوَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي أَظْهَرَهُ، وَجُنْدُهُ الَّذِي أَعَدَّهُ وَأَمَدَّهُ، حَتَّي بَلَغَ مَا بَلَغَ، وَطَلَعَ حَيْثُ طَلَعَ؛ وَنَحْنُ عَلَي مَوْعُودٍ مِنَ اللَّهِ، وَاللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ، وَنَاصِرٌ جُنْدَهُ.

وَمَکَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَيَضُمُّهُ:

فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَذَهَبَ، ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَافِيرِهِ أَبَداً.

وَالْعَرَبُ الْيَوْمَ، وَإِنْ کَانُوا قَلِيلاً، فَهُمْ کَثِيرُونَ بِالْإِسْلَامِ، عَزِيزُونَ بِالْإِجْتَِماعِ! فَکُنْ قُطْباً، وَاسْتَدِرِ الرَّحَا بِالْعَرَبِ، وَأَصْلِهِمْ دُونَکَ نَارَ الْحَرْبِ، فَإِنَّکَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هذِهِ الْأَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَيْکَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَأَقْطَارِهَا، حَتَّي يَکُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَکَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَيْکَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْکَ.

إِنَّ الْأَعَاجِمَ إِنْ يَنْظُرُوا إِلَيْکَ غَداً يَقُولُوا:

هذَا أَصْلُ الْعَرَبِ، فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ، فَيَکُونَ ذلِکَ أَشَدَّ لِکَلَبِهِمْ عَلَيْکَ، وَطَمَعِهِمْ فِيکَ.

فَأَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إِلَي قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَکْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْکَ، وَهُوَ أَقْدَرُ عَلَي تَغْيِيرِ مِا يَکْرَهُ.

وَأَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ، فَإِنَّا لَمْ نَکُنْ نُقَاتِلُ فِيَما مَضَي بِالْکَثْرَةِ، وَإِنَّمَا کُنَّا نُقَاتِلُ بالنَّصْرِ وَالْمَعُونَةِ!









  1. شرح نهج البلاغه فيض ج 1 ص 43.
  2. پژوهش عميق ص 411.
  3. نهج البلاغه خطبه 146 و 134 مربوط به مشورت خليفه دوّم با امام است.
  4. شرح نهج البلاغه فيض، ذيل کلام 146 - و - تاريخ کامل ج 2 ص 450 - و - ارشاد شيخ مفيد ج 1 ص 197.