پاسخ ندادن به تهاجم نظامي دشمن











پاسخ ندادن به تهاجم نظامي دشمن



ابن قتيبه دينوري «از مورّخين نامي اهل سنّت» و همچنين ديگران نوشتند:

خليفه اوّل، خليفه دوّم را به سراغ علي عليه السلام و هوادارانش فرستاد، خليفه دوّم به دَرِ خانه علي عليه السلام آمد.

حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام و ياران او را براي بيعت طلبيد و ايشان ازبيعت با خليفه اوّل امتناع ورزيدند و بيرون نيامدند.

در اين حال، خليفه دوّم هيزم خواست و سوگند ياد کرد و گفت:

يا بايد بيرون بياييد، يا خانه را بر سَرِ ساکنانش به آتش مي کشم.

مردم گفتند:

اي خليفه دوّم، فاطمه عليها السلام نيز در اين خانه است.

در اين ميان که فاطمه زهرا عليها السلام صداي مهاجمين را شنيد، با صداي بلند خطاب به پيامبر گفت:

يا أبَتا يا رَسُولَ اللَّهِ، ماذا لَقَيْنا بَعْدَکَ مِنْ اِبنِ الْخَطّابِ وَ ابْنِ اَبي قُحافَةِ

(اي پدر! اي پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم، ببين بعد از تو از سوي عُمَر و ابابکر بر ما چه مي رسد.)

برخي از شنيدن صداي فاطمه عليها السلام صحنه را ترک کردند، ولي خليفه دوّم با برخي افراد ديگر، ماندند تا بلکه علي عليه السلام را با اجبار از خانه بيرون آورند.[1] .

سليم بن قيس[2] چنين نقل مي کند:

خليفه دوّم با عدّه اي که در اطرافش باقي مانده بودند، دستور داد تا هيزم آورده در اطراف خانه علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام و فرزندانش قرار دادند.

آنگاه با صداي بلند (بطوري که علي عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام بشنوند)، فرياد زد:

قَسَم به خدا! يا علي بايد از منزل خارج شود و با خليفه بيعت کند و يا شما را با آتش مي سوزانيم.

حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:

اي خليفه دوّم ما را با تو کاري نيست.

خليفه دوّم گفت:

دَر را باز کن و اِلاّ خانه را با خودتان آتش مي زنم.

حضرت فاطمه عليها السلام دوباره فرمود:

آيا از خدا نمي ترسي که به خانه من داخل مي شوي؟

کلام مستدل و سوزناک دختر پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم در خليفه دوّم تأثيري نکرد و از کار خود منصرف نشد.

آتش خواست و درب خانه را به آتش کشيد و با فشار به خانه وارد شد.

فاطمه عليها السلام پيش آمد و ندا داد:

يا أبَتا يا رَسُولَ اللَّهِ

(اي پدر! اي رسول خدا بنگر که چه بدرفتاري از ابابکر به ما مي رسد.)

خليفه دوّم شمشير کشيد و بر پهلوي فاطمه عليها السلام زد.

باز حضرت فاطمه عليها السلام ناله (وا أبَتا) کشيد.

در روايت ديگر:

قُنفُذ فاطمه عليها السلام را در پشت لنگه دَر قرار داده و دَرب را فشار داد تا استخوان پهلوي آن بانو شکست و طفلي که در رَحِم داشت سِقط شد.[3] .

چون مسئله به اين مرحله کشيد، ناگهان امام علي عليه السلام مانند شيرِ غضبناک از خانه بيرون پَريد، گريبان فرزند خطّاب را گرفت و محکم کشيد و او را نقش بر زمين ساخت «بر روي سينه او نشست» و با پنجه خود بيني و گلوي خليفه دوّم را کوبيد و محکم فشار داد.

ناگاه وصيّت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را بخاطر آورد و خطاب به خليفه دوّم فرمود:

(قَسَم به خدائي که محمّد صلي الله عليه وآله وسلم را به رسالت برانگيخته، اي پسر ضهّاک، اگر نبود کتابي که از جانب خداست و نيز نبود عهدي که با پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم بسته ام، آنگاه مي ديدي که تو نمي تواني به خانه من داخل شوي.)

سپس او را رها ساخت.

خليفه دوّم فهميد که خطر گذشته است و علي عليه السلام دست به شمشير نخواهد بُرد ولي با اين حال از صلابت فرزند ابوطالب دلهره داشت، لذا بيرون خانه دويد و از مردم کمک خواست تا دوباره به خانه وَحي هجوم آورند.

بنابر آنچه بيان شد، کسي در صحّت اين موضوع ترديدي نخواهد داشت که در ميان مهاجمين نامِ:

خالد بن وليد،

عبدالرّحمن بن عوف،

خليفه دوّم،

زيد بن سالم،

قُنْفُذْ غُلام خليفه اوّل،

اسيد بن خضير و سلمة بن اسلم، به چشم مي خورد.[4] .









  1. الامامة و السّياسة ج 1 ص 19.
  2. سليم بن قيس کوفي که از تابعين بشمار مي رود، عصر اميرالمؤمنين عليه السلام و حسنين عليهما السلام و امام سجاد عليه السلام را درک کرده و در دوران حکومت حجّاج بن يوسف در حدودِ سالِ نَوَدِ هجري قمري درگذشت. کتاب او بنام اصل سليم يکي از اصول معتبر شيعه بشمار مي رود. امام صادق عليه السلام فرمود: هرکس از دوستان و پيروان ما کتاب سليم بن قيس هلالي را نداشته باشد، چيزي از مسائل امامت نزد او نيست و از وسيله هاي ما هيچ آگاهي ندارد. آن کتاب الفباي شيعه و سرّي از اسرار آل محمّد صلي الله عليه وآله وسلم است، که اخيراً با نام اسرار آل محمّد صلي الله عليه وآله وسلم منتشر شده است.
  3. اسرار آل محمّد ص 34 - 35.
  4. اسرار آل محمّد ص 34 - 35.