غارات و اهداف آن











غارات و اهداف آن



ارسال نيروهايي ايذايي به مناطق مختلف توسط معاويه، با انگيزه هاي خاص صورت گرفته است و رهنمودهاي معاويه به فرماندهان خود بخشي از اين اهداف را روشن مي کند. در برخي از يورش ها، مانند يورش عبدالله بن عامر حضرمي و بسر بن ارطاه، هواخواهي مردم مناطق بصره و يمن از عثمان و در نهايت معاويه، عنوان گرديده و از سوي آنان نامه هايي نيز مبني بر انتظار کمک از سوي سپاه شام به دمشق، ارسال شده است. از مجموع پيکارهاي سپاه شام، خصوصا در يمن و مدينه و بصره، چنين برمي آيد که معاويه خواهان زنده کردن خاطرات جنگ جمل و يادآوري آن براي برافروختن مجدد آتش کينه در دل بصريان است. متن رهنمودهاي معاويه در منابع چنين آمده است:

1. معاويه به عبدالله بن عامر حضرمي در ارسال به بصره چنين دستور مي دهد:

مي خواهم که به بصره روي، زيرا بيشتر مردم آن ديار درباره ي عثمان بر همان عقيدت اند که ما هستيم و قتل او را بس بزرگ مي دانند و در طلب خون او بسي کشته داده اند و انتقام کشتگان خويش نگرفته اند و از آنچه بر سرشان آمده سخت به دل کينه گرفته اند و در پي آن هستند که کسي را بيابند که آنان را فراخواند و گرد آورد و براي گرفتن انتقام خون عثمان بسيج کند.[1] .

سپس در مورد نحوه ي حضور وي در بصره چنين سفارش مي کند:

از قبايل ربيعه دوري کن و در ميان قبايل مضر فرود آي و با قبايل ازد دوستي ورز که ازديان جز اندکي، همگان با تواند و با تو مخالفت نخواهند کرد.[2] .

معاويه در خصوص ارسال عبدالله به بصره، نامه اي جهت مشورت به عمرو بن عاص

[صفحه 12]

نگاشت و براي مردم بصره نيز نامه اي تنظيم کرد که در آن به آنها وعده هايي مبني بر حمايت از آنان داد. در متن اين نامه ها، «بهانه ي» خون خواهي از عثمان همچنان زنده و پويا جلوه گري مي کند و معاويه به اين نتيجه رسيده است که پس از فتح مصر، چنانچه بصره نيز از اطاعت علي (ع) بپيچد تمام نقشه هاي او مبني بر به زانو درآوردن کوفه، عملي خواهد شد. اما همانگونه که در جداول مربوطه نشان داده ام نقشه ي معاويه عملي نگشت و ابن حضرمي به قتل رسيد اما عوارض آن همچنان در بين مردن باقي ماند.

2. معاويه، سفيان بن عوف غامدي نيز که او را با شش هزار نيرو مجهز کرده بود، فرمان داد تا به مناطق مختلف جزيره رود و «با شيعيان علي درافتد و قتل و تاراج کند اما به کوفه نزديک نشود».[3] .

هدف معاويه، جدايي مردم عراق از امام علي (ع) و ترساندن آنان و فراخواندن و جلبشان به سوي دمشق بود.

3. به عبدالله بن مسعده ي فزاري نيز دستور داد تا به منطقه ي تيماء رود و:

زکات باديه نشيناني که از آنجا مي گذرند را بگيرد و هر کس از تسليم زکات خودداري کرد او را به قتل رسانند.[4] .

و همچنين:

از کساني که اطاعت کردند بيعت گيرد و آنان را که سرباز زدند در ميانشان شمشير نهد.[5] .

4. به ضحاک بن قيس دستور داد از مناطق پايين واقصه عبور کند و:

به هر کس از پيروان علي (ع) از آنجا عبور کند غارت و حمله برد.[6] .

قابل ذکر است که بلاذري، حرکت ضحاک را اولين حرکت مربوط به غارات

[صفحه 13]

مي داند[7] و ثقفي کوفي آن را اولين حرکت تهاجمي به عراق مي پندارد.[8] .

متن کامل دستور معاويه به ضحاک را ثقفي کوفي بيان کرده است.[9] .

5. به يزيد بن شجره ي رهاوي دستور داد تا با سه هزار نفر به سمت مکه حرکت کند و:

اداره ي امور حج را بر عهده گيرد.[10] .

ضمنا معاويه به او دستور موکد داد تا به گونه اي عمل کند که:

به نفع معاويه، از مکيان بعيت گيرد و سفارش اکيدي کرد که مکيان خاندان و عشيره ي من اند و من خواهان بقاي ايشان هستم.[11] .

6. به عبدالرحمن بن قباث بن اشليم نيز ماموريت داد تا براي غارت، به شهرهاي جزيره حمله برد.[12] .

7. و حبيب بن مسلمه را در ادامه ي عمليات عبدالرحمن، به شهرهاي جزيره گسيل داشت.[13] .

8. به حارث بن نمر تنوخي نيز دستور داد تا به شهرهاي جزيره رود و:

هر کس را که در اطاعت علي (ع) است اسير کند و نزد او بياورد.[14] .

9. به زهير بن مکحول عامري دستور داد تا به منطقه سماوه غارت برد و دستور داد تا:

زکات مردم را بگيرد.[15] .

10- مسلم بن عقبه مري را به دومه الجندل فرستاد و دستور داد:

تا مردم را به اطاعت معاويه فراخواند و به نفع او از مردم بيعت گيرد.[16] .

11. بسر بن ابي ارطاه فهري را به سمت مکه و مدينه و صنعا (يمن) گسيل داشت و به او

[صفحه 14]

دستور داد:

برو تا به مدينه درآيي، پس مردم آن را تبعيد کن و هر کس را بر او گذشتي بترسان و از کساني که به فرمان ما درنيامدند مال هر کس را که به دستت افتاد غارت کن و به مردم مدينه چنان بفهمان که قصد جان ايشان را داري و ايشان را نزد تو رهايي و عذري نيست و برو تا به مکه درآيي، از آنها به هيچ کس کار مگير و مردم را ميان مکه و مدينه بترسان و آنان را ترسيده و رميده ساز. سپس پيش رو تا به صنعاء رسي، چه ما را در آن پيرواني است و نامه ي آنان به من رسيده است.[17] .


صفحه 12، 13، 14.








  1. ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي، الغارات، ترجمه ي عبدالمحمد آيتي، چ 1، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1370، ص 139، نيز رجوع کنيد به: احمد نويري، پشين، ج پنجم، ص 239، احمد بن يحيي، بلاذري، پيشين، ص 423.
  2. ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي، ص 139، نيز رجوع کنيد به: احمد نويري، پيشين، ج 5، ص 239، احمد بن يحيي بلاذري، پيشين، ص 423.
  3. ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي، پيشين ص 177، و نيز رجوع کنيد به: احمد نويري، پيشين، ج 7، ص 35، احمد بن يحيي بلاذري، پيشين، ص 441.
  4. احمد نويري، پيشين، ج 7، ص 36، محمد بن جرير طبري، پيشين، ص 150.
  5. احمد بن يحيي بلاذري، پيشين، ص 449.
  6. احمد نويري، پيشين، ج 7، ص 37.
  7. احمد بن يحيي بلاذري، پيشين، ص 437.
  8. ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي، پيشين، ص 157.
  9. محمد بن جرير طبري، پيشين، ص 150، احمد بن اعثم کوفي، پيشين، ص 215، ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي، پيشين، ص 159.
  10. محمد بن جرير طبري، پيشين، ص 150، احمد بن اعثم کوفي، پيشين، ص 215، ابراهيم بن محمد ثقفي کوفي، پيشين، ص 189.
  11. همان جا، و نيز رجوع کنيد به: احمد اعثم کوفي، پيشين، ص 217، احمد نويري، پيشين، ج 7، ص 37.
  12. احمد بن يحيي، بلاذري، پيشين، ص 474.
  13. احمد نويري، پيشين، ج 7 ص 38.
  14. همان جا، و نيز رجوع کنيد به: احمد بن يحيي بلاذري، پيشين، ص 469.
  15. احمد نويري، پيشين، ج 7، ص 38، و نيز رجوع کنيد به: احمد بن يحيي بلاذري، پيشين، ص 465.
  16. احمد نويري، پيشين، ج 7، ص 39، و نيز رجوع کنيد به: احمد بن يحيي، بلاذري، پيشين، ص 467.
  17. احمد بن ابي يعقوب، پيشين، ص ص 105 -104 و نيز رجوع کنيد به: احمد بن اعثم کوفي، پيشين، ص 328، احمد بن يحيي بلاذري، پيشين، ص ص 454 -453.