دستورالعمل امام به فرماندهان در حفظ وحدت و امنيت











دستورالعمل امام به فرماندهان در حفظ وحدت و امنيت



امام در نبردهاي تدافعي غارات، دستورات ويژه اي براي برخي از فرماندهان خود صادر مي کند که از آن بايستي درس آموخت. به عنوان نمونه آنگاه که عبدالرحمن بن قياث بن اشليم از طرف معاويه به شهرهاي جزيره غارت آورد، شبيب بن عامر که از طرف امام در نصيبين مستقر بود پس از ياري خواستن از کميل توانست به راه هاي دور غارت برد و گزارش کار خود را نيز به امام (ع) نوشت.

حضرت امام (ع) در پاسخ، نامه اي تنظيم کردند و وي را از ارتکاب اعمال ضد انساني بازداشتند:

از گرفتن و تصرف اموال مردم، جز اسبها و سلاح هايي که در جنگ مورد استفاده قرار داده اند منع هستي.[1] .

[صفحه 25]

يا به کميل که به عنوان فرماندار امام، منطقه خود را رها کرده بود و آنان را بي سرپرست گذاشته بود. حضرت براي حفظ امنيت مردم منطقه و مراعات حال آنان، خطاب به او چنين نوشت:

دليري تو در غارت مردم قرقيسيا و رها کردن مرزهايي که تو را بر آن گمارده ايم و کسي در آنجا نيست که آن را بپايد و سپاه دشمن را از آن دور نمايد، رايي خطاست و انديشه اي نارسا. تو پلي شده اي که از دشمنانت هر که خواهد از آن بگذرد و بر دوستانت غارت برد. نه قدرتي داري که با تو ستيزند نه از تو ترسند و از پيشت گريزند. نه مرزي را تواني بست. نه شوکت دشمن را تواني شکست. نه نياز مردم شهر را برآوردن تواني و نه تواني امير خود را راضي گرداني.[2] .

و نيز به جاريه بن قدامه که او را به سوي بسر بن ابي ارطاه فرستاد نامه اي تنظيم کرد بدين مضمون:

اي جاريه تو را وصيت مي کنم بترس از خدا، چه آن جامع نيکي هاست. به ياريخدا رهسپار شو. پس دشمن خود را که تو را بدو فرستاده ام ديدار کن و جز با کسي که با تو نبرد کند، نبرد مکن و زخمداري را مکش و چارپايي را به زور مگير، اگر چه خودو همراهانت پياده روي کنيد و آبهاي مردم را به خود اختصاص مده و جز مازاد ايشان را به رضاي خاطر ايشان مياشام و مرد و زن مسلماني را دشنام مده تا خود به کاري تن دهي که شايد ديگري را بر آن ادب کني و بر مرد و زن ذمي ستم مکن و خدا را ياد کن و در شب و روز سستي مکن و پيادگان خود را سوار کنيد و يکديگر را کمک دهيد. با کوشش و شتاب رهسپار باش و دشمن را از هر جا باشد برکن و او را در حال پيشروي بکش و

[صفحه 26]

زبون و آکنده از خشمش بازگردان و خون را به حق بريز و به حق حفظ کن و هرکس توبه کند توبه اش بپذير، و در هر زماني به هر حال گزارش هايت برسد و راستي، راستي، چه دروغگو را نظري صائب نيست.[3] .


صفحه 25، 26.








  1. احمد نويري، پيشين، ج 7، ص 38.
  2. نهج البلاغه، پيشين ص 346.
  3. احمد بن ابي يعقوب، پيشين، ص ص 110 -109.