چرا بحث از غدير











چرا بحث از غدير



الغدير، به ظاهر، کتابي است که در باره رويدادي خاص، يعني ماجراي غديرخم، به رشته تحرير درآمده است؛ رويدادي که قرن ها از وقوع آن مي گذرد، اما با مروري اندک بر مندرجات آن، نيک معلوم مي شود که مؤلف اين کتاب، غدير را رويدادي سرنوشت ساز و فرازماني مي داند. از نظر او، غدير نمادِ حقي الهي، مردمي و ابدي است که دست هاي جهل و جور، با اغراض مادي و سياسي، در طول تاريخ اسلام به محو و انکار آن کوشيده اند، و علاجِ اساسيِ دردهايِ امت اسلامي - حتي در عصر حاضر - جز با کاوش در زوايايِ اين حادثه و پيام و پيمانِ نهفته در آن، ممکن نيست:

علي (ع) - به گفته صريح و مکرر پيامبر - دروازه علم او بود و دري که انسان ها از طريق آن، به سوي خدا بار مي يابند.... اگر حق سرپرستي مردم از علي (ع) سلب نشده بود، همانا علوم پيامبر در بين امت نشر يافته و نشانه هاي آن آشکار مي شد و حکمت هاي وي به گوش همگان مي رسيد و احکام نوراني اسلام جامه عمل مي پوشيد؛ در نتيجه مردم از نعمت هاي الهي، به حد وفور بهره مند مي شدند.... اما، افسوسا که خلافت از اميرمؤمنان سلب شد و نتيجتاً مردم به گمراهي افتادند و آبادي ها خشکيدند و چراگاه ها از نعمت تهي شدند و از نحوستِ اعمال مردم، فساد و تباهي، زمين و دريا را فراگرفت![1] .

دو فرقه بزرگ مسلمان - شيعه و سني - قرن ها است که در مسائل گوناگون، از اصول دين گرفته تا فروع احکام، اختلاف نظر دارند و اين امر در طول تاريخ از سوي فتنه انگيزان و به دست خامان، مايه گسست ها، بلکه نزاع هاي فراوان شده است. بي گمان، اينک يکي از عللِ ضعف و خواري مسلمانان در برابر هجمه استعمار غرب، همين جدايي و کشمکش ديرينه است.

در برابر اين اختلاف کهن، اميني، نه خوش خيالانه و ساده لوحانه، چشم فروبسته و آن را ناچيز مي انگارد، نه محال انديشانه تصور مي کند که يکي از دو فرقه، به صِرفِ خواهشي اخلاقي يا بخش نامه اي سياسي، انحلال خود را در ديگري پذيرا مي شود، و نه مستبدانه، حکم به نابودي يکي به سود ديگري مي دهد، و نه مأيوسانه و بدبينانه، هرگونه گفت وگوي متفکران فريقين را بر سر وجوه اختلاف، بيهوده مي شمارد. اميني، واقع بين و آرمان خواه است و حکيمانه و مُشفقانه، با اعتقاد به امکان و لزومِ بحث و گفت وگوي منطقي بين متفکران دو فرقه، براي حل اساسيِ اين اختلاف کهن، چاره اي معقول انديشيده است: بازگشتن به سرچشمه زلالِ حقيقت و فروشستنِ دل و جان در جاريِ پاک و ناآلوده آن!

در واپسين ماه هاي عمر پيامبر حادثه اي رخ داد که ذکر آن در کتب فريقينْ فراوان آمده و اهميت بسياري دارد: پيامبر اکرم (ص) کنار برکه غدير، در اجتماع بزرگ مسلمين، خطبه اي بلند خواند و از همگان پيمان گرفت که علي (ع) را چون خود او، مولاي خويش بشمارند. خوش بختانه، نام و ياد اين حادثه شگفت، در لابه لاي متون فريقين باقي مانده، و امروز نيز کاملاً قابل استناد و پي گيري است. شمس الدين محمد ذهبي (673 - 748ق.) دانشمند صاحب آوازه اهل سنت، لُب کلام رسول گرامي اسلام را در غدير (مَن کُنتُ مَولاه فَعَليٌّ مَولاه) به طُرُقِ معتبر (صحيح، حَسَن و متواتر) از طريق کساني چون ابوبکر، علي (ع) ، سعد وقاص، حسين بن علي (ع) ، زيد بن ارقم، بريده، براء بن عاذب، ابن مسعود، عبداللَّه بن عمر و عمار بن ياسر نقل کرده، که گزارش اين روايت از طريق اميرالمؤمنين - به تصريح شمس الدين ذَهَبي - به طور متواتر[2] آمده است.[3] .

حادثه غدير، به لحاظ پيام و پيامد، بي گمان يکي از مهم ترين حوادث دوران رسالت است. به ديده اميني، مهم ترين مسائل تاريخي، آني است که به باورها و معتقداتِ اساسيِ جامعه مي پردازد و واقعه غدير خم، مستقيماً به بنيان عقايدِ دينيِ مسلمين مربوط مي شود، و نوعِ تفسير و تلقي از آن، وجهِ تمايزِ دو فرقه بزرگ مسلمان را در مبحث امامت رقم مي زند. شيعيان، براي استواري و استحکام آيين خويش که بر «ولايتِ» متجلي در غدير مبتني است، به بحث غدير و پيام آن، نيازي حياتي دارند. ديگران نيز به منظور تحقيق در صحت و سُقمِ ادعاي شيعيان و سنجش عيارِ حقانيتِ مکتبِ خويش در اين امر مهم تاريخي و کلامي، از پرداختن به بحث کليديِ «غدير» ناگزيرند؛ خاصه آن که حادثه غدير، از مسلمات تاريخ اسلام بوده، مورخان، مفسران، کلاميان و حتي اديبان و لغت شناسانِ بزرگ شيعه و سني در آثار مشهور و ماندگار خويش،[4] به اشکال گوناگون بدان اشاره دارند: مورخان در شرح حوادث آخرين حج پيامبر و اجتماع مسلمانان در غدير؛ مفسران در تبيين آياتي چون (اَليَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ)[5] و...؛ متکلمان در مبحث خلافت و امامت امت پس از پيامبر؛ و لغت شناسان نيز در ذيل واژه هاي «ولي»، «مولي»، «غدير» و «خُم.»[6] .

پس مي سزد که دفتر غدير را گشوده، در آن به ديده دقت و حکمت نظر فکنيم، و به مدد وي، گره از مشکلِ کهنه اختلاف امت اسلام، باز گشاييم. حادثه «غديرخم»، هم به لحاظ قدمتِ تاريخي، که عمرش به درازاي عصر رسالت است، و هم به لحاظ پيماني که رسول اکرم (ص) از مسلمين گرفته، حکمِ چشمه تعقل تاريخي را دارد؛ چشمه اي که امت اسلام همواره مي تواند در زلالِ هماره جوشانش، دل و جان را صفا دهد و جمال زيباي حقيقت را - بي هيچ زنگار تيرگي و غبار تحريف - در آينه آن مشاهده کند.

در نظر صائب اميني، غدير، يک جريان عادي، چونان جريان هاي ديگر تاريخ، محکوم به مرگ و فراموشي نيست؛ يک حقيقت مستمر و بي زوال است؛ چراغِ روشنِ آگاهي و معرفتي است که راه نجات و سعادت را در همه زمان ها به همه نسل ها نشان مي دهد و مهم ترين عاملِ انحطاط و عقب ماندگي جهان اسلام، بل جهان بشري را، که دوري از ولايت علم و عدل است، بازمي گويد. غدير، رد پايي است که تشنگان عدل و آزادي را به آبشخورِ زلالِ فلاح و رستگاري، رهنمون مي شود.

در برکه غدير، مي توان سروش وحي را از زبان رسولِ هدايت شنيد و در پرتو آن، به رازِ تباهي مسلمين در عصر امويان و عباسيان و ديگر خودکامگان ريز و درشتِ تاريخ اسلام پي برد. غدير، شاقولي است که با آن مي توان ميزان انحراف حاکمان و حکومت گران را، در درازنايِ تاريخ اسلام، از مشي و مرام پيامبر دريافت و با تحليل ريشه ها و پيامدهاي اين انحرافِ فزاينده، به سؤالاتي اساسي از اين دست پاسخ گفت که امت اسلام، چرا و چگونه به تدريج از منزلت والاي نخستين خويش به دور افتاد و کارش به جايي رسيد که مشتي صهيونيست، قبله اولش را به زور و تزوير از چنگش برون آورند و مستکبران عالَم سوز بر مقدراتش چنگ افکنند و به هيچ رو، توان ستاندن حق خويش را نداشته باشد!

سؤال، کاملاً جدي، حياتي و امروزين است و در عين حال، پاسخ اساسي و ريشه ايِ آن، در غدير و پيام حيات بخش آن نهفته است. امت اسلام، جز با تعمق در تاريخ و آشنايي عميق با اصول و مبانيِ فکري و سياسي «مدينة النبي» و پي افکندنِ نظامي نو بر مبناي اين اصول در عصر حاضر، به عزت و شوکت راستين خويش نخواهد رسيد. ميان مسلمانان با انوار وحي، اما، حجاب هاي ظلماني اي وجود دارد که به دست بيدادگراني چون معاويه و حديث تراشاني چون ابوهريره ايجاد شده، مانعِ تماشاي رخسارِ جميلِ حقيقت و در نتيجه، تجديد بناي مدينه نَبَوي است. در هزارتويِ اين تاريخِ بيدادزده و آلوده به فساد و فريب و تحريف، همايش غدير، چونان چلچراغي در شبستان تاريخ اسلام مي درخشد، نور مي افشاند و به سانِ فانوس دريا، طوفان زدگان و به گرداب غلتيدگان را به ساحل نجات رهنمون مي شود. از ياد نبريم که پيامبر، در خطبه غدير، به تأکيد و اصرار، از حاضران خواست که پيام حيات بخش او را براي غايبان بازگو کنند: ألا فَلْيُبَلِّغِ الشاهدُ الغائبَ.[7] تشنگان حقيقت، جز در برکه غدير، آب زلال نمي يابند و انديشه را از چرک و رسوبي که بر آن نشسته، نمي شويند.

بنابراين، شگفت نيست اگر مي بينيم اميني، در لواي بحث غدير، پرونده حاکمان و خليفگان صدر اسلام را مي گشايد؛ دانش اندک خلفا و خبطها و خطاهاي مکرر ايشان را فاش مي سازد؛ قصه پردازان و حديث تراشان و تحريف گران حقيقت را، که در پوستين تاريخ رفته اند، به محاکمه مي کشد؛ ستمي را که حتي در عصر خلفاي نخستين، بر امثال ابوذر و عمار و ابن مسعود رفته است، برملا مي کند و عنوان «دادخواهِ جرمِ تاريخ» را - به شايستگي - از آنِ خود مي سازد.

او چالش ميان علي (ع) و معاويه را، «جنگ قدرت» در دوراني گذشته و فراموش شده نمي بيند؛ بلکه در آينه آن ستيز، نبرد علم، تقوا و فضيلت را با جهل، جور و شيطنت در سراسر تاريخ بشر مشاهده مي کند. سوز و گداز اميني در تبيين و اثبات حقيقت، چنان است که گويي مي خواهد 1400 سال تحريفِ حقيقت، و ظلم و بيدادي را که از اين راه بر نسل هاي مسلمان رفته، يک تنه جبران کند و آبِ رفته را باز آرد!

محروميت 25 ساله امت اسلام از شهدِ علم و عدالت علوي، براي اميني، يک مسئله شخصي نيست که زيانِ آن تنها به علي (ع) رسيده باشد؛ بازَنده اصلي در عرصه تاريخ، نسلي است که در غيبتِ اجباريِ امام عدل و آزادي از کانون قدرت، خوراکِ تبليغات امويان، عباسيان و ديگران شد. آنان چنان از راست راهِ قرآن و سنت نبوي دور افتادند که هنوز نيم قرن از رحلت پيامبر نگذشته، پاي در رکاب کردند و با فريادِ «تکبير» و شعارِ يا خيلَ اللَّهِ ارْکبي وَ بِالْجَنّةِ ابشري، خون عزيزترين کسانِ وي را بر زمين نينوا ريختند و به فرمان يزيد - همان کسي که رسالتِ خويش را انتقامِ خون کفار بدر از پيامبر مي شمرد - فاجعه اي را رقم زدند که حتي نامسلمانان نيز از شدتِ فضيحتِ آن، انگشت تعجب بر دهان دارند!







  1. علامه اميني، عبدالحسين، الغدير، ج 7، ص 243.
  2. حديث متواتر، به حديثي گويند که مندرجات آن، از اشخاص مختلف و متعددي نقل شده و تعداد راويان و نحوه بيان آن ها، به گونه اي باشد که احتمال هيچ گونه تباني بين آنان براي جعل روايت نرود و در مجموع، صدور آن از ناحيه معصوم، قطعي و اطمينان آور باشد.
  3. ذهبي، شمس الدين محمد، رسالة طرق حديث «من کنت مولاه فعلي مولاه»، تحقيق و تعليق سيد عبدالعزيز طباطبايي. حافظ ابوالفرج بن جوزي حنبلي (م 597 ق.) نيز مي نويسد: علماي تاريخ و سيره اتفاق دارند که واقعه غدير، پس از بازگشت پيامبر (ص) از حجةالوداع، روز هيجده ذي الحجه رخ داده و در آن روز 120 هزار تن از اصحاب، اعراب و ساکنان حومه مدينه و مکه که با پيامبر در حج مزبور شرکت داشتند، همراه وي بودند و حديث غدير رااز او شنيدند و شاعران در اين باره اشعار بسيار سرودند. (علامه اميني، الغدير، ج 1، ص 296 (قطعي بودن ماجراي غدير چنان است که به گفته ضياءالدين مقبلي (م 1108) اگر حديث غدير مسلم نباشد، هيچ امر روشن و مسلمي در اسلام وجود ندارد! (همان، ج 1، ص 306-307).
  4. همچون بلاذُري در انساب الاشراف، ابن قُتَيبه در المعارف و الامامة والسياسه، محمد بن جرير طبري در کتابي جداگانه، خطيب بغدادي در تاريخ بغداد، ابن عبدالبر قرطبي در الاستيعاب، شهرستاني در الملل والنحل، ابن عساکر در تاريخ مدينة دمشق، ياقوت حموي در معجم الادباء، ابن اثير در اسدالغابه و....
  5. مائده، آيه 3.
  6. ر.ک: علامه اميني، الغدير، ج 1، ص 5 - 8.
  7. ر.ک: علامه اميني، الغدير، ج 1، ص 11.