به مناسبت عيد سعيد غدير خُم
خُمِ خانه ولايت مولا گشوده شد در صحنه غدير به فرمان کبريا آري عليّ، پسر عمّ و داماد مصطفي زان چشمه زلال که جوشيد در غدير گفتار او شکوفه باغ فضيلت است از زهد و جود و فضل و جوانمردي عليّ اسلام آبرو ز دم ذوالفقار يافت
از خُم رسيده مژده که جشن ولايت است
لبريز خم ز باده لطف و عنايت است
ساقي ز جاي خيز که وقت سقايت است
در اهتراز پرچم شاه ولايت است
شايسته ولايت و امر وصايت است
أنهار معرفت همه جا در سرايت است
رخسار او طليعه صبح هدايت است
در صفحه وجود هزاران حکايت است
دين را نشان نصر درخشان، ولايت است[1] .