قضاوت با أرّه











قضاوت با أرّه



محدّثين و مورّخين حکايت کرده اند:

در زمان حکومت عمر بن خطّاب، دو نفر زن بر سر کودک شيرخواره اي نزاع واختلاف کردند؛ و هر يک مدّعي بود که کودک فرزند او است، بدون آن که دليلي بر ادّعاي خود داشته باشند.

عمر در قضاوت اين مسأله و بيان حکم فرو ماند، که آيا کودک را به کدام يک از آن دو زن بدهد.

به همين جهت از اميرالمؤمنين عليّ عليه السلام در خواست کرد تا چاره اي بينديشد و براي رفع مشکل اقدامي نمايد.

حضرت اميرالمؤمنين عليّ عليه السلام هر دو زن را دعوت به صبر و سکوت نمود؛ و با موعظه از ايشان خواست تا حقيقت امر را بازگو نمايند، ليکن آن ها قانع نشدند و هر کدام بر ادّعاي خود پافشاري نموده و متقاضي دريافت کودک بودند.

حضرت با توجّه به اهميّت قصّه، دستور داد تا ارّه اي بياورند، زن ها تا چشمشان به ارّه افتاد اظهار داشتند: يا عليّ! مي خواهي چه کني؟

امام عليّ عليه السلام فرمود: مي خواهم کودک را با ارّه از وسط جدا نمايم و سهم هر يک را بدهم.

هنگامي که کودک را آوردند، يکي از آن دو زن ساکت و آرام ماند و ديگري گفت: خدايا! به تو پناه مي برم، يا عليّ! من از حقّ خود گذشتم و کودکم را به آن زن بخشيدم.

در همين لحظه، حضرت امير عليه السلام اظهارنمود: «اللّه اکبر!»؛ و خطاب به آن زن کرد و فرمود: اين کودک براي تو و فرزند تو است.

و سپس افزود: چنانچه اين بچّه مال آن ديگري مي بود، مي بايست دلش به حال کودک خود مي سوخت و اظهار ناراحتي مي کرد.

در اين هنگام زني که آرام و ساکت بود، به دروغ و بي محتوائي ادّعاي خود اعتراف کرد؛ و گفت: که من حقّي در اين کودک ندارم.

و در نهايت عمر از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به جهت حلّ اين مشکل مهمّ، تشکّر و قدرداني کرد.[1] .









  1. کتاب سلوني: ج 2، ص 253، فضائل قمّي: ص 95، إرشاد مفيد:110، س 5.