اهميت يك ضربت شمشير يا عبادت جنّ و انس











اهميت يک ضربت شمشير يا عبادت جنّ و انس



زماني که تمام گروه هاي منحرف و احزاب کفر و نفاق بر عليه انقلاب اسلامي پيامبر خدا صلّي اللّه عليه و آله شوريدند؛ و جنگي را به عنوان «جنگ احزاب» برپا کردند؛ که معروف به جنگ خندق مي باشد.

يکي از جنگ آوران دلير در سپاه دشمن به نام عمرو بن عبدود به ميدان آمد و با صداي بلند نعره کشيد؛ و با نداي «هل من مبارز»، براي خود، هم رزم طلبيد.

و چون او به عنوان قهرمان و دلير قريش معروف بود، کسي ياراي رزم و مقابله با او را نداشت، از اين جهت بسيار فخر مي کرد و به خود مي باليد.

هنگامي که او در وسط ميدان رزم قرار گرفت و براي خود هم رزم طلبيد، تمام افراد در لشکر اسلام سکوت کردند.

حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله فرمود: هر که با او مبارزه کند من برايش بهشت را تضمين مي کنم؛ و چون هيچکس جوابي نداد؛ و از ترس سرهاي خويش را به زير افکنده بودند، عليّ بن ابي طالب عليه السلام که نو جواني بيش نبود، از جاي بر خاست و اظهار داشت: يا رسول اللّه! من آماده ام تا با او مبارزه کنم.

و حضرت رسول صلوات اللّه عليه او را سر جاي خود نشانيد و فرمود: يا عليّ! بنشين، تو هنوز جواني، صبر کن تا بزرگ ترها حرکت کنند و پيش قدم شوند.

و چون تا سه مرتبه اين کار تکرار شد؛ اجازه نبرد داد و بر تن او زره پوشانيد و شمشير ذوالفقار را به دستش داد و سپس عمامه خود را بر سر او نهاد و آن گاه وي را راهي ميدان نمود.

و هنگامي که عليّ عليه السلام براي قتال و مبارزه با عمرو بن عبدود حرکت کرد، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله لب به سخن گشود و فرمود:

«بَرَزَ الايمانُ کُلُّهُ اِلي الشِّرْکِ کُلِهِ».

يعني: تمامي ايمان در مقابل تمامي شرک قرار گرفت.

پس از آن که امام عليّ عليه السلام وارد ميدان نبرد شد و سخناني بين آن حضرت و عمرو بن عبدود ردّ و بدل گرديد، حضرت عمرو را مخاطب قرار داد و فرمود: قبل از هر حرکتي سه شرط را پيشنهاد مي کنم، که يکي از اين سه شرط را انتخاب نمائي و بپذيري:

اوّل آن که اسلام آوري؛ و شهادتين: «لا إ له إ لاّ اللّه، محمّد رسول اللّه» را بگوئي؟

عمرو گفت: نمي پذيرم.

حضرت فرمود: دوّم آن که برگردي و لشکر مسلمانان را به حال خود رها کني؟

عمرو گفت: اگر چنين پيشهادي قبول نمايم و برگردم، زنان قريش بر من خواهند خنديد؛ و در چنين موقعيّتي بين همگان رسوا و ذليل خواهم شد.

بعد از آن فرمود: پس شرط سوّم را پذيرا باش؛ و آن اين که از اسب پياده شوي تا با يکديگر رزم و پيکار کنيم؟

عمرو آنرا پذيرفت و از اسبش پياده شد؛ و آن دلير حقّ و باطل با يکديگر مقاتله و مبارزه عظيمي کردند.

پس از گذشت لحظاتي حضرت امير عليه السلام با آن سنين جوانيش، عمرو را با آن هيکل قوي و تنومندي که داشت بر زمين زد؛ و بر سينه اش نشست و سرش را از بدن جدا کرد[1] وخدمت پيامبراسلام صلّي اللّه عليه و آله آورد که خود اين جريان مفصّل و آموزنده است.[2] .









  1. قبل از جدا کردن سر، عمرو بن عبدود جسارتي به حضرت کرد وطبق آنچه آورده اند: حضرت از روي سينه او بر خاست و پس از لحظاتي آمد و سر او را از بدن جدا نمود.
  2. بحارالانوار: ج 20، ص 202 و 239.

    ياد آور مي شوم بر اين که داستان بسيار مفصّل و مورد اختلاف تاريخ نويسان مي باشد، لذا علاقمندان به کتاب هاي مربوطه مراجعه نمايند، ضمنا اين داستان در بسياري از کتابهاي تاريخي شيعه و سنّي به طور مشروح آمده است.