ظهور بي ديني شصت و نه نفر با دو كرامت











ظهور بي ديني شصت و نه نفر با دو کرامت



حضرت ابوجعفر امام محمّد، باقرالعلوم صلوات اللّه عليه حکايت فرمايد:

روزي امام عليّ بن ابي طالب عليه السلام در بين جمعي از اصحاب حضور داشت، يکي از افراد اظهار نمود: يا اميرالمؤمنين! اگر ممکن باشد کرامتي براي ما ظاهر گردان تا بيشتر نسبت به تو ايمان پيداکنيم؟

امام عليّ عليه السلام فرمود: چنانچه جرياني عجيب را ظاهر نمايم و شما شاهد آن باشيد کافر خواهيد شد؛ و از ايمان خود برمي گرديد و مرا متّهم به سحر و جادو مي کنيد.

گفتند: ما عقيده وايمان راسخ داريم که همه چيز، از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله به ارث برده اي و هر کاري را که بخواهي، مي تواني انجام دهي.

حضرت فرمود: احاديث و علوم سنگين و مشکلِ ما اهل بيت ولايت را، هر فردي نمي تواند تحمّل کند بلکه افرادي باور مي کنند که از هر جهت روح ايمان آن ها قوي و مستحکم باشد.

سپس اظهار نمود: چنانچه مايل باشيد که کرامتي را مشاهده کنيد، هر وقت نماز عشاء را خوانديم همراه من حرکت نمائيد.

چون نماز عشاء را خواندند، حضرت امير عليه السلام به همراه هفتاد نفر که هر يک فکر مي کرد نسبت به ديگري بهتر و برتر هست حرکت نمود تا به بيابان کوفه رسيدند.

در اين لحظه امام عليّ عليه السلام به آن ها فرمود: به آنچه مي خواهيد نمي رسيد مگر آن که از شما عهد و ميثاق بگيرم که هر آنچه مشاهده کنيد، شکّ و ترديدي در خود راه ندهيد و ايمانتان را از دست ندهيد و مرا متّهم به امور ناشايسته نگردانيد.

ضمنا، آنچه من انجام مي دهم و به شما ارائه مي نمايم، همه علوم غيبي است که از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله به ارث گرفته ام و آن حضرت مرا تعليم فرموده است.

پس از آن که حضرت از يکايک آن ها عهد و ميثاق گرفت، دستور داد تا روي خود را بر گردانند؛ و چون پشت خود را به حضرت کردند، حضرت دعائي را خواند.

هنگامي که دعايش پايان يافت، فرمود: اکنون روي خود را برگردانيد و نگاه کنيد.

همين که چرخيدند و روي خود را به حضرت عليّ عليه السلام برگردانيدند، چشمشان افتاد به باغ هاي سبز و خرّمي که نهرهاي آب در آن ها جاري بود؛ و ساختمان هاي با شکوهي در درون آن ها جلب توجّهشان کرد.

پس چون به سمتي ديگر نگاه کردند، شعله هاي وحشتناک آتش را ديدند، با ديدن چنين صحنه اي که بهشت و جهنّم در أذهان و أفکارشان ياد آور شد، همگي يک صدا گفتند: اين سحر و جادوي عظيمي است؛ و ايمان خود را از دست دادند و کافر شدند، مگر دو نفر که همراه حضرت باقي ماندند و با يکديگر به شهر کوفه مراجعت نمودند.

در بين راه، حضرت به آن دو نفر فرمود: حجّت بر آن گروه به اتمام رسيد و فرداي قيامت، آنان مؤاخذه و عقاب خواهند شد.

سپس در ادامه فرمايشاتش افزود: قسم به خداي سبحان! که من ساحر نيستم، اين ها علوم الهي است که از رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله آموخته ام.

و چون خواستند وارد مسجد کوفه شوند، حضرت دعائي را تلاوت نمود، وقتي داخل شدند، ديدند ريگ هاي حيات مسجد دُرّ و ياقوت گشته است.

آن گاه حضرت به آن ها فرمود: چه مي بينيد؟

گفتند: دُرّ و ياقوت!

فرمود: راست گفتيد، در همين لحظه يکي ديگر از آن دو نفر از ايمان خود دست برداشت و کافر شد و نفر آخر ثابت و استوار ماند.

امام عليّ عليه السلام به او فرمود: مواظب باش که اگر چيزي از آن ها را برداري پشيمان مي گردي؛ و اگر هم بر نداري باز پشيمان مي شوي.

به هر حال او يکي از آن جواهرات را، به از چشم حضرت برداشت و در جيب خود نهاد، فرداي آن روز، نگاهي به آن کرد، ديد دُرّي گرانبها و ناياب است.

هنگامي که خدمت امام عليّ عليه السلام آمد اظهار داشت: من يکي از آن درّها را برداشته ام، حضرت فرمود: چرا چنين کردي؟

گفت: خواستم بدانم که آيا واقعا اين جواهرات حقيقت دارد يا باطل و واهي است.

حضرت فرمود: اگر آن را بر گرداني و سر جايش بگذاري خداوند رحمان عوض آن را در بهشت به تو عطا مي کند؛ و گرنه وارد آتش جهنّم خواهي شد.

امام باقر عليه السلام در ادامه فرمود: چون آن شخص، دُرّ را سر جايش نهاد؛ تبديل به ريگ شد.

و بعضي گفته اند: که آن شخص ميثم تمّار بود؛ و برخي ديگر او را عَمرو بن حمق خزاعي گفته اند.[1] .









  1. مختصر بصائر الدرجات: ص 118 و 119، هداية الکبري: ص 129، س 3.