احساس مسئوليّت و عاقبت انديشي











احساس مسئوليّت و عاقبت انديشي



بعد از آن که عثمان، روز جمعه هيجدهم ذي الحجّه کشته شد، مسلمين متوجّه اميرالمؤمنين امام عليّ بن ابي طالب عليه السلام گشتند تا با آن حضرت بيعت کنند.

پس هنگامي که حضرت در يکي از باغات مشغول کار بود، عدّه اي از مهاجرين و انصار به همراه طلحه و زبير وارد شدند؛ و چون خواستند با حضرت بيعت کنند، اظهار فرمود: شما نيازي به من نداريد و هر که غير از من انتخاب کنيد، من راضي خواهم بود.

جمعيّت حاضر گفتند: کسي غير از شما براي اين کار وجود ندارد؛ و اين مقام تنها شايسته شما مي باشد؛ وليکن حضرت در مقابل اظهارات آن ها زير بار نمي رفت.

و اين جريان چند روزي به طور مکرّر ادامه يافت؛ و در نهايت مسلمين به آن حضرت عرضه داشتند: امروز کسي شايسته تر از شما نيست، به جهت آن که باسابقه ترين افراد، در اسلام و نزديک ترين فرد به رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله هستي.

حضرت فرمود: چنانچه ديگري را خليفه کنيد؛ و من وزير او باشم بهتر است.

گفتند: خير، کسي غير از شما سزاوار اين مقام وجود ندارد و بايستي که ما با تو بيعت کنيم.

حضرت امير عليه السلام اظهار نمود: اکنون که چنين است، بايد به مسجد برويم و در حضور همگان با من بيعت نمائيد، چون که اين امر مهمّ، نبايد مخفي بماند.

و جمعيّت حاضر پيشنهاد آن حضرت را پذيرفتند، پس هنگامي که حضرت سلام اللّه عليه وارد مسجد گشت، جمعي ديگر از مهاجرين و انصار نيز وارد شدند؛ و به همراه آن افراد خواستند با آن حضرت بيعت کنند، که دوباره حضرت امتناع ورزيد و فرمود: مرا رها نمائيد؛ و غير از مرا، برگزينيد.

وليکن جمعيّت براي بيعت با آن حضرت پافشاري مي کردند.

و در نهايت اوّل کسي که با حضرت بيعت کرد، طلحه و سپس زبير بود.[1] .

حقير گويد: همين دو نفر چون به مقاصد دنيوي و شهوي خود نرسيدند اوّلين کساني بودند که با آن حضرت مخالفت و عهد شکني کردند تا جائي که به سرکردگي عايشه، جنگ جمل را به راه انداختند و آن همه خونريزي و کشتار انجام شد.









  1. اعيان الشّيعه: ج 1، ص 444.