انتقاد پذيري















انتقاد پذيري



والي هر چه هم از صميم دل و از طريق به حل و فصل امور بپردازد، بالاخره از آنجا که بشر محدود است دچار اشتباه خواهد بود و اگر عظمت و موقعيت والي مانع از انتقاد و بيان اشتباهات و ناتواني از بيان، عقده هاي روحي پديد آورد. از اين جهت امام در يکي از سخنان خود ياد آور مي شود که نبايد زمامدار مسلمانان را فوق انتقاد انگاشت بلکه بايد در مواردي او را به خطايش آگاه ساخت. حضرت (ع) در ضمن يکي از خطبه هاي خود چنين مي گويد:

فلا تکفوا عن مقاله بحق، او مشوره بعدل فاني لست في نفسي بفوق ان اخطي، و لا امن ذلک من فعلي الا ان يکفي الله من نفسي ما هو املک به مني....[1] .

(از گفتن حق يا راي زدن درعدالت باز نايستد که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خويش از خطا ايمنم، مگر اينکه خدا مرا در کار نفس کفايت کند که او از من بر آن تواناتر است.)

مسلما امام (ع) به حکم آيه ي تطهير، از هر لغزشي مصون و معصوم است ولي در عين حال در اينجا به خطا پذيري خود اشاره مي کند. اکنون بايد ديد چگونه مي توان اين دو را با هم جمع کرد. خطا پذيري خود اشاره مي کند. اکنون بايد ديد چگونه مي توان اين دو را باهم جمع کرد.

خطا پذيري امام مربوط به وجود امکاني او است و هر ممکن بالذات خطا پذير است.

[صفحه 15]

ولي مانع از آن نيست که در پرتو عنايات الهي از هر لغزشي مصون باشد و اتفاقا امام در سخن گذشته ي خود به اين نکته اشارت دارد و آن گاه که خطا پذيري خود را ياد آور مي شود، يک حالت را استثنا مي کند و آن اينکه: «لا ان يکفي الله من نفسي ما هو املک به مني.»

گذشته بر اين، هدف امام (ع) از اين سخن يک نوع فتح مجال براي مسلمانان در طول زمان است که افکار و انديشه هاي خود را درباره ي سياست هاي زمامداران بازگو کنند تا عقده ي روحي پديد نيايد و مسلما اين نوع عقده گشايي با يک رشته آثار سازنده همراه است.

وبه تعبير ديگر: اين نوع پيام ها جنبه هاي تعليمي و تربيتي دارد.

امام در اين سخن، از سيره ي عملي پيامبر (ص) پيروي کرده است، چه عظمت پيامبر (ص) مانع از آن نبود که انتقاد پذير باشد، هر چند انتقاد آنان با پاسخ قطعي پيامبر (ص) همراه بود.

روزي که ابراهيم فرزند پيامبر (ص) در گذشت، پيامبر (ص) بر او اشک ريخت و گريه کرد.

عبد الرحمن بن عوف به انتقاد از کردار پيامبر (ص) پرداخت و گفت: شما ما را از گريه نهي نکردي و چگونه بر فراق فرزندت گريه مي کني، پيامبر (ص) به هدايت او پرداخت و گفت: اينکه من از چنين گريه که از عشق و عاطفه ي انساني برخيزد نهي نکردم. گريه ي من رحمت است و آن کسي که رحم نکند مورد مرحمت قرار نگيرد.[2] .

آزادي واقعي همان است که امام (ع) در حکومت خود پديد آورد و از مردم خواست که درباره ي او انتقاد کنند. در سايه ي همين انتقاد پذيري، يکي از ابتکارات امام «تاسيس خانه ي عدالت خواهي» بود که امروز از من به «ديوان عدالت اداري» تعبير

[صفحه 16]

مي کنند. او خانه اي را معين کرد که مردم شکايت خود را از نظام و غيره به آنجا ببرند تا امام از نزديک با درد مردم آشنا شود.

مسلما رد اين نامه ها علاوه بر انتقاد از کارگزاران، نکته ي ديگري بود که مردم نيازهاي خود را نيز از طريق نامه به امام برسانند و چه بسا سخن گفتن رو در رو،مايه ي کوچکي افراد شود و امام، بدين نکته چنين اشاره مي کند:

من کانت له الي منکم حاجه فليرفعها في کتاب لا صون وجوهکم في المساله.[3] .

ابوهلا عسکري در تاسيس چنين خانه اي، امام را پيشگام مي شمارد و مي گويد حتي برخي دشمنان که منافع آنان به خطر افتاده بود در نامه هايي فحش مي نوشتند و به آن خانه مي افکندند،[4] .


صفحه 15، 16.








  1. نهج البلاغه، خطبه ي 216.
  2. سيره حلبي، ج 3، ص 348.
  3. هر کس نيازي به من دارد در نامه اي بنويسيد تا آبرو را از اين طريق حفظ کنند.
  4. الاوائل، ص 142.