قانون محوري















قانون محوري



قانون محوري اساس سياست کشور را تشکيل مي دهد. زيرا نظم در جامعه در سايه ي

[صفحه 11]

ايمان به قانو ن و عمل به آن پديد مي آيد و اگر پاسدار قانون، خود قانون شکني کند، قانون شکني براي همگان آسان مي گردد.

رجال آسماني، قوانين الهي را بي پروا و بدون واهمه اجرا مي کردند و هرگز عواطف انساني يا پيوند خويشاوندي و منافع زود گذر مادي، آنان را تحت تاثير قرار نمي داد. پيامبر گرامي (ص)، خود پيشگامترين فرد در اجراي قوانين اسلامي بود و مصداق بارز آيه ي «و لا يخافون في الله لومه لائم»[1] به شمار مي رفت. جمله ي کوتاه او درباره ي فاطمه ي مخزومي، زن سرشناس که دست به دزدي زده بود، روشنگر راه و روش او در «قانون محوري» است.

فاطمه ي مخزوني، زن سرشناسي بود که دزدي او نزد پيامبر اکرم (ص) ثابت گرديد و قرار شد که حکم دادگاه درباره ي او اجرا شود. گروهي به عنوان «شفيع» و به منظور جلوگيري از اجراي قانون، پادرمياني کردند و سرانجام اسامه بن زيد را نزد پيامبر (ص) فرستادند تا آن حضرت را از بريدن دست اين زن سرشناس باز دارد. رسول اکرم (ص) از اين وساطت سخت ناراحت شد و فرمود:

بدبختي امت هاي پيشين در اين بود که اگر فرد بلند پايه اي از آنان دزدي مي کرد. او را مي بخشيدند و دزدي او را ناديده مي گرفتند. ولي اگر فرد گمنامي دزدي مي کرد فورا حکم خدا را درباره ي او اجرا مي کردند. به خدا سوگند اگر دخترم فاطمه نيز چنين کاري کند حکم خدا را درباره ي او اجرا مي کنم و در برابر قانون خدا، فاطمه ي مخزومي با فاطمه ي محمدي يکسان است.[2] .

اميرمومنان (ع) شاگرد ممتاز مکتب پيامبر (ص) است. در طول زمامداري خود يک لحظه از قانون گرايي کنار نرفت. يکسان نگري او به قانون، زبان زد همگان بود. اينک برخي از نمونه ها را متذکر مي شويم:

[صفحه 12]

الف) «نجاشي» يکي از سرايندگان و شعراي به نام عصر امام (ع) بود و پيوسته با شعر خود علي (ع) را ياري مي کرد و به سرودهاي شاميان در انتقاد از علي (ع) پاسخ مي گفت. حماسه هاي او در پيشرفت سپاه امام موثر بود، ولي متاسفانه روزي آلوده به گناه شدو لب به شراب زد و گناه او پيش علي (ع) ثابت شد. علي بدون اينکه مقام و موقعيت او را در نظر گيرد حد شراب بر او جاري ساخت.

اجراي حد بر قبيله ي شاعر، گران آمد و يکي از بزرگان آنان به نام طارق بر علي (ع) وارد شد و چنينن گفت: علي! با اجراي حد بر شاعر قبيله ي ما، نجاشي، سينه ي ما را مجروح ساختي وتفرقه در ميان ما پديد آوردي. ما را بر پيمودن راهي وادار کردي که مي دانيم پايان آن آتش است (يعني جدايي از تو و پيوستن به معاويه).

اميرمومنان (ع) در پاسخ او، مساله قانون گرايي را يادآور شد و چنين گفت:

«و انها لکبيره الا علي الخاشعين، يا اخابني نهد، و هل هو الا رجل من المسلمين انتهک حرمه من حرم الله فاقمنا عليه حدا کان کفارته، ان الله تعالي يقول: «لا يجرمنکم شنئان قوم علي الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي.»[3] .

(اجراي حدود الهي بر غير خاشعان و خاضعان سنگين است، اي برادر بني نهد نجاشي فردي است از مسلمانان که پرده ي حرمت ها پاره کرد، حد را بر او اجرا کرديم که شايد کفاره ي گناهان او باشد، و قرآن به ما مي گويد: دشمني گروهي نبايد سبب شود که عدالت نکنيد عدالت کنيد، آن به تقوا نزديک تر است.

ب) فيروز ايراني به نام «ابولولو» برده «مغيره بن شعبه» بود و ناچار بود هم هزينه ي زندگي خويش را فراهم سازد و هم روزي دو درهم به مغيره بپردازد. روزي او چشمش به عمر بن خطاب افتاد، از او دادخواهي کردو گفت: مغيره، مقرري کمر شکني براي من

[صفحه 13]

تحميل کرده است. خليفه که از کار آيي او آگاه بود پرسيد: به چه کار آشنا هستي؟ گفت: به نجاري و نقاشي و آهنگري. خليفه با کمال بي اعتنايي گفت: در برابر اين کارداني ها اين مقرري زياد نيست. وانگهي شنيده ام که تو مي تواني آسيابي بسازي که با باد کار کند. آيا مي تواني چنين آسيابي براي من بسازي؟

فيروز که از سخنان خليفه بسيار ناراحت شده بود، تلويحا او را به قتل تهديد کردو در پاسخ وي گفت: آسيابي براي تو مي سازم که در شرق و غرب نظيري نداشته باشد. خليفه از جسارت کارگر ايراني ناراحت شد و به کسي که همراه او بود گفت: اين غلام ايراني، مرا به قتل تهديد کرد.

سرانجام خليفه به دست اين کارگر ايراني از پاي در آمد. جاي گفتگو نيست که موضوع قتل خليفه بايد از طريق دستگاه قضايي اسلام تحت تعقيب قرار گيرد و قاتل و محرک- اگر محرکي داشته باشد- محاکمه شوند. اما متاسفانه فرزند خليفه، به نام «عبيدالله» دوفرد بي گناه را به نامهاي «هرمزگان» و «جفينه» دختر ابولولو به اتهام اينکه در قتل پدر او دست داشته اند، کشت و اگر برخي از ياران پيامبر (ص) مانع نمي شدند او مي خواست تمام اسيراني را که در مدينه بودند از دم تيغ بگذراند.

جنايت «عبيدالله» موجي از اعتراض برانگيخت و همگان از عثمان خواستند که قصاص شود و بيش از همه، اميرمومنان (ع) بر اين قصاص اصرار مي ورزيد. او به عثمان چنين گفت: «انتقام کشتگان بي گناه را از عبيدالله بگير». اما عثمان در اجراي حد کوتاهي مي ورزيد. وقتي امام (ع) از تصميم خليفه مايوس شد خطاب به عبيدالله فرمود: «اگر روزي بر تو دست يابم تو را به قصاص قتل هرمزگان مي کشم.»[4] .

هنگامي که امام (ع) زمام امور را به دست گرفت، عبيدالله در کوفه بود. او از ترس اجراي حد، به شام ريخت و امام فرمود اگر امروز فرارکردي، روزي به دام خواهي

[صفحه 14]

افتاد. چيزي نگذشت که در نبرد صفين به دست علي (ع) يا مالک اشتر کشته شد.

اگر بخواهيم از اين نمونه ها- که همگي ياد آور قانون گرايي علي (ع) است- نقل کنيم سخن به درزا مي کشد و لذا به همين مقدار در اين مورد بسنده مي کنيم،


صفحه 11، 12، 13، 14.








  1. سوره ي مائده: آيه ي 54.
  2. الاستيعاب، ج 4، ص 374.
  3. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 147، بحارالانوار، ج 41، ص 29.
  4. طبقات ابن سعد، بيروت ج 5، ص 17، انساب بلاذري، ج 5، ص 24.