صدق محوري















صدق محوري



راستگويي و درستگويي، يک ارزش اخلاقي است که هيچ گروهي در اصالت آن تشکيک نمي کند و راستگويي ازيک سياستمدار، مطلوب تر از هر چيزي است.

سياست علي (ع) را از دوران جواني تا لحظه ي شهادت، صدق و صفا و درستگويي و درست گفتاري تشکيل مي داد، و او لقب «صديق اکبر» را از پيامبر (ص) دريافت کرده بود.

پيامبر گرامي (ص) فرمود: علي بن ابي طالب (ع) نخستين کسي است که به من ايمان آورد و نخستين کسي است که در روز رستاخيز با من دست مي دهد و او «صديق اکبر» است و فاروق امت، حق و باطل را از هم جدا مي سازد.[1] .

امام اين اصل را از نخستين دوران حيات سياسي خود تا لحظه ي شهادت رعايت مي کرد و گاهي به قيمت راستگويي، خلافت ظاهري را با مشکل روبه رو مي ساخت.

کافي است که بدانيم پس زا مرگ خليفه ي دوم، شوراي شش نفري که اعضاي آن را خليفه ي سابق تعيين کرده بود، براي تعيين جانشين تشکيل شد که اعضاي آن عبارت بودند از: علي بن ابي طالب (ع)، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عفان، سعد بن ابي وقاص، زبير بن عوام، طلحه بن عبيدالله.)

[صفحه 10]

طلحه به نفع عثمان، زبير به نفع علي (ع) و سعد وقاص، به نفع عبدالرحمن کنار رفتند و سرانجام از اعضاي شورا سه تن باقي ماندند که هر کدام داراي دو راي بودند و پيروزي از آن کسي بود که يکي زا آن سه نفر، به او تمايل نشان دهد. در اين هنگام عبدالرحمن رو به علي (ع) و عثمان کرد و گفت: کدام يک از شما حاضر است حق خود را به ديگري واگذار کند و به نفع او کنار رود؟ هر دو سکوت کردندو چيزي نگفتند. عبدالرحمن ادامه داد: شما را گواه مي گيرم که من خود از صحنه ي خلافت بيرون مي روم تا يکي از شما را برگزينم. پس رو به علي (ع) کرد و گفت: با تو بيعت مي کنم که بر کتاب خدا و سنت پيامبر (ص) عمل کني و از روش شيخين پيروي نمايي. علي (ع) آخرين شرط او را نپذيرفت و گفت: من بيعت تو را مي پذيرم، مشروط بر اينکه به کتاب خدا و سنت پيامبر (ص) و طبق اجتهاد و آگاهي خود عمل کنم.

چون عبدالرحمن از علي (ع) جواب منفي شنيد، در خطاب به عثمان همان سخن را تکرار کرد. عثمان فورا گفت: آري، يعني پذيرفتم و خلافت به نام عثمان تمام شد.

در اينجا کافي بود علي (ع) به صورت صوري، شرط ياد شده را بپذيرد ولي سپس زير پانهد، همچنان که عثمان چنين کرد او هرگز به سيره ي شيخين رفتار ننمود و خويشاوندان خود را بر مسلمانان مسلط کرد.

بگذريم از اينکه اين شرط کاملا بي ارزش بود و به قول يک عالم سني، يعني حسن فرحان مالکي سيره ي شيخين اگر مطابق کتاب و سنت است طبعا شرط زايد خواهد بود و در غير اين صورت بي ارزش است ولي در عين حال امام به قدري به گفتار خود پايبند بود که حتي در اين مورد نيز بر خلاف ارزش (صدق و رستگاري) گام برنداشت،


صفحه 10.








  1. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد: ج 257 و 3، اسدالغابه، ج 5، ص 287.