بدعت هاي نوظهور در پيكر دين اسلام















بدعت هاي نوظهور در پيکر دين اسلام



از رحلت پيامبر (ص) تا روزي که امام (ع) به قدرت ظاهري رسيد، بدعت هاي فراواني بر پيکر اسلام بسته شده و حالت عادي به خود گرفته بود و امام ناچار بود پيکر اسلام را از اين بدعت ها پيراسته سازد. برخي از بدعت ها آنچنان حال و هواي ديني به خود گرفته بود که آن را «بدعت حسنه» مي خواندند. اينک به برخي از اين بدعت ها اشاره مي کنيم:

الف) پيامبر اسلام (ص) نمازهاي مستحبي شب هاي ماه رمضان را به طور فرادي مي خواند و اين سنت تا چند سال بعد از خلافت عمر ادامه داشت ولي برخلاف انتظار در نيمه هاي خلافت عمر به صورت جماعت خوانده شد، و هدفي که از نمازها منظور ميان زن و فرزند خويش به جا بياورند، در آنان روح عبادت و پرستش پديد آورند و سرانجام به محيط خانه نورانيت بخشند.

پيامبر گرامي (ص) فرمود:

صلاه المرء في بيته افضل في المسجد الا المکتوبه.[1] .

مستحب است تمام نمازها در خانه خوانده شود جز فريضه که مستحب است در مسجد خوانده شود.

ب) خليفه ي دوم، متعه ي حج و متعه ي زنان را تحريم کرد و در عين حال معترف بود که در عصر رسول خدا (ص) هر دو مشروع بودند. به مرور زمان، نهي خليفه در متعه ي حج بي اثر گشت و هم اکنون حج تمتع در ميان همه مسلمانان برگزار مي شود ولي نهي خليفه در متعه ي نسا به قوت خود باقي مانده و امام مي بايست پيکر اسلام را از اين بدعت شست و شو دهد.

ج) در تقسيم ارثيه طبق نص قرآني، اولويت از آن طبقه ي متقدم است و با وجود طبقه ي

[صفحه 6]

نخست مانند اولاد و پدر و مادر ارث به عمو نمي رسد چنان که مي فرمايد:

و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في کتاب الله.[2] .

(و خويشاوندان نسبت به يکديگر در کتاب خدا سزاوارترند.)

مفسران مي گويند ملاک اولويت نزديکي در قرابت و خويشاوندي است ولي متاسفانه برخلاف اين آيه روي عادات جاهلي مساله «عصبه» پيش آمد و انسان با داشتن وارث نزديکي مانند دختر، عمو نيز شريک دختر گشت.

د) بدعت گذاري در دين، در سايه ي يک رشته مقياس هاي شخصي و گمان فردي، منحصر به اين موارد نبوده بلکه موارد زيادي را در برگرفته است. از جمله: روزه ي در سفر، اتمام نماز در سفر و غيره که براي خود بحث جداگانه اي دارد. ه) در دوران عمر در تقسيم بيت المال شيوه اي به کار رفت که پديد آورنده ي اختلاف طبقاتي وسيعي شد و امام (ع) ناچار بود اين شيوه ي نوظهور را که فاصله ي عظيمي ميان صحابه پديد آورده بود، از ميان ببرد. بد نيست که به صورت فشرده از اين شيوه آگاه شويم:

در زمان پيامبر اکرم (ص) و نيز در زمان خليفه ي نخست تا سال پانزدهم يا سال بيستم، غنايم و اموال را ذخيره نمي کردند بلکه فورا آن را ميان مسلمانان به طور مساوي تقسيم مي کردند. اما خليفه ي دوم دست به تاسيس «بيت المال» زد و براي اشخاص، به حسب مراتب آنان، حقوق تعيين کرد و براي اين کار دفتري اختصاص داد. ابن ابي الحديد ميزان حقوق گروهي از مسلمانان را چنين مي نويسد:

براي عباس، عموي پيامبر در هر سال 12000، براي هر يک از زنان پيامبر 10000 و در ميان آنان براي عايشه 2000 بالاتر، براي اصحاب بدر از مهاجران 5000 و از انصار 4000، براي اصحاب احد تا حديبيه 4000 و براي اصحاب بعد از حديببه 3000 و براي آنان که پس از رحلت پيامبر (ص)

[صفحه 7]

در جهاد شرکت کرده بودند 2500 و 2000 و 1500 و 200 با اختلاف مراتب تعيين شده بود.[3] .

عمر مدعي بود که از اين طريق مي خواهد اشراف را به اسلام جلب کند. ولي در آخرين سال از عمر خود مي گفت که اگر زنده بماند همان طور که پيامبر (ص) اموال را به طور مساوي تقسيم مي کرد او نيز به طور مساوي تقسيم خواهد کرد.[4] .

اين کار عمر، پايه ي اختلاف طبقاتي در اسلام شد و در دوران عثمان شکاف عميق تر و اختلاف شديدتر گرديد.

علي (ع) که وارث چنين محيطي بود و مي خواست مردم را به روش و سنت پيامبر (ص) بازگرداند و امتياز طبقاتي را بدون ملاک از ميان بردارد و غنايم را بالسويه تقسيم کند، قهرا با مشکلاتي رو به رو و بايد با سياست حکيمانه به رفع آنها بپردازد.

اينها يک رشته دشواري هايي بود که امام در روزهاي نخست خلافت خود با آنها رو به رو بود. اکنون ببينيم امام با چه اصولي به پايه هاي حکومت خود استحکام بخشيد و چگونه توانست که پرتوي از رسالت بر حکومت خود بتابد. اصول سياست هاي امام را از دو راه مي توان به دست آورد:

الف) از نامه هايي که به واليان و استاندران نوشته است و بالاخص نامه ي مفصلي که به مالک، آن گاه که او را به فرمانروايي مصر تعيين کرد، نوشت،

ب) کشف اصول سياسي امام از سيره ي علمي او، و اين خود راهي است که کم تر به آن توجه شده است. در حالي که راه نخست، بيش تر مورد توجه بود خصوصا نامه ي امام به مالک مورد نظر سياستمداران جهان مي باشد، ولي ما از بررسي زندگي امام بر يک رشته محورهايي دست يافتيم که مي تواند مکمل راه نخست باشد، اما در عين حال، گاهي نيز از نامه ي امام بهره مي گيريم:

[صفحه 8]


صفحه 6، 7، 8.








  1. کتاب الخلاف: کتاب الصلاه، مساله 268.
  2. سوره ي انفال: 75.
  3. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 3، ص 154.
  4. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 3، ص 143.