محبت اهل بيت و علي در دلهاي مؤمنين












محبت اهل بيت و علي در دلهاي مؤمنين



ايمان به خداوند و عمل صالح، محبت قلبي مردم را در پي دارد، چون که ايمان اولا در انجام حقوق الهي و ثانيا در قيام به حقوق مردم نقش اساسي دارد، خصوصا وقتي که عمل صالح به نفع مردم باشد و به همين جهت، هميشه مومنين دوستي و محبت مردم را به خود جلب کرده اند و اين به خاطر تأثير فعالي است که در اصلاحات اجتماعي داشته اند. اين موضوعي است ملموس و قرآن کريم در آيه 96 سوره مبارکه مريم به همين مطلب اشاره دارد، آنجا که مي فرمايد «ان الذين امنوا و عملو الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا. ترجمه: مسلما کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبتي براي آنان در دل ها قرار مي دهد».

انبياء الهي که به قله هاي ايمان رسيده اند و برترين صالحان بوده اند، در نظر مردم از منزلت والائي برخوردارند که هيچ چيز نمي تواند با آن برابري کند، زيرا ايشان زندگي و حيات خويش را در راه اصلاحات امور مردم و ارشاد و هدايت مردم به سوي خير و سعادت صرف کرده اند. اين زندگي انبياء است و اوصياء و اولياء و صالحين نيز به دنبال آنان چنين روشي را برگزيده اند.

نقل است که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود:

«قل اللهم اجعل لي عندک عهدا و اجعل لي في صدور المؤمنين مودة. ترجمه: خداوندا براي من نزد خويش عهد و مقامي قرار ده و در قلب هاي مؤمنين مودت و محبت مرا قرار بده». و آنگاه خداوند آيه 96 سوره مريم را نازل فرمود.[1] .

اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به خاطر انتسابشان به بيت رفيع نبوي با تمام وجود محبت و احترام مردم را به خود جلب کرده اند و در خلال کلمات و سخنان ايشان نيز به اين مطلب اشاره شده است. روايت شده که امام صادق عليه السلام فرمودند: «قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ان حب علي عليه السلام قذف في قلوب المؤمنين فلا يحبه الا مؤمن و لا يبغضه الا منافق، و ان حب الحسن و الحسين عليهما السلام قذف في قلوب المؤمنين و المنافقين و الکافرين فلا تري لهم ذاما، و دعا النبي صلي الله عليه و آله الحسن و الحسين عليهما السلام قرب موته فقبلهما و شمهما و جعل يرشفهما و عيناه تهملان، ترجمه: پيامبر فرمود که دوستي و محبت علي در قلب هاي مؤمنين افکنده شده است بهمين جهت فقط مومن او را دوست داشته و فقط منافق بغض و دشمني او را در دل دارد و دوستي حسن و حسين در دل هاي مؤمنين و منافقين و کفار افکنده شده است، بهمين خاطر هيچ مذمت گوئي براي آن دو نمي بيني و پيامبر صلي الله عليه و آله نزديک ارتحالش حسن و حسن عليهما السلام را طلبيد و آنان را بوسيد و بوئيد و مي مکيد و بسيار اشک مي ريخت».[2] .

اراده خداوند سبحان بر اين تعلق گرفته است که محبت اين خاندان در قلوب مؤمنين صالح جاي گيرد، تا حدي که صحايه تشخيص منافق از مؤمن را با دوستي عليه عليه السلام و دشمني او انجام مي دادند. ابو سعيد خدري که صحابي پيامبر و از انصار است مي گويد: ما انصار، منافقين را از دشمني و بغض ايشان با علي بن ابي طالب عليه السلام مي شناختيم.[3] .

روايات بسياري از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب رسيده است که ايشان فرمود: «و الذي فلق الحبه و برأ النسمه، انه لعهد النبي الامي الي: انه لا يحبني الا مؤمن و لا يبغضني الا منافق.ترجمه: سوگند به کسي که دانه را شکافت و جانداران را خلق کرد، پيامبر به من فرمود که مرا جز مؤمن دوست نخواهد داشت و کسي غير از منافق با من دشمني و عداوت نخواهد کرد».[4] .

و در روايت ديگري از ايشان نقل شده است که فرمود:«و الله انه مما عهد الي رسول الله صلي الله عليه و آله انه لا يبغضني الا منافق و لا يحبني الا مؤمن. ترجمه: به خدا سوگند از چيزهائي که رسول الله صلي الله عليه و آله به من فرمود ان است که فقط شخص منافق با من بغض و کينه خواهد داشت و فقط مؤمن با من دوستي و محبت خواهد کرد».[5] .

امام زين العابدين عليه السلام نيز در خطبه اش در مسجد جامع دمشق به همين مطلب اشاره فرمود، (هنگامي که از آن چوب ها ( منبر مسجد بني اميه) بالا رفت و چنان حمد و ثناء الهي را گفت و خود را معرفي کرد که چشم ها گريان و دل ها لرزان شدند): «ايها الناس اعطينا ستا و فضلنا بسبع، اعطينا العلم، و الحلم، و السماحة، و الفصاحة، و الشجاعة، و المحبة في قلوب المؤمنين. ترجمه: اي مردم شش صفت به ما داده شده و با هفت چيز بر ديگران برتري داده شده ايم؛ بما علم و دانائي، حلم، جود و بخشش، فصاحت، شجاعت، و دوستي در قلب هاي مؤمنين عطا شده است».[6] .

عجيب نيست اگر خداوند تبارک و تعالي ايشان (اهل بيت) را کوثر ناميده است «انا اعطيناک الکوثر. ترجمه: ما به تو کوثر ( خير و برکت فراوان) عطا کرديم »[7] فخر رازي در کتاب تفسير خود مي گويد: کوثر، يعني اولاد پيامبر صلي الله عليه و آله، چون اين سوره براي جواب کساني نازل شده که ايشان را به بي فرزندي طعنه مي زدند. بنابراين مقصود اين است که خداوند نسلي به او عطا مي فرمايد که تا دنيا، دنياست باقي خواهند ماند. ببينيد چه بسيار از اهل بيت عليهم السلام کشته شده اند، باز هم دنيا از وجود ايشان پر است،اما از بني اميه کسي نمانده که قابل گفتگو و اعتناء باشد، اما ببينيد چه بسيار از بزرگان علماء مثل حضرات باقر و صادق و کاظم و رضا عليهم الصلاة و السلام که از اهل بيت پيامبر بوده و هستند.[8] .

علاقه پيامبر صلي الله عليه و آله به امام حسين صرفا ناشي از دوستي فرزند نبود، امام حسين عليه السلام به مرتبه بالائي از کمال و فضل رسيد و در راه حفظ دين شهيد شد و امت پيامبر را از تاريکي هاي ظلم نجات داد و بر ضد ظلم و طغيان قيام کرد و پيامبر اکرم بر همه اينها واقف بود و بايد گفت محبت ايشان به امام حسين ناشي از اين درجات و کمالات بود.

علامه مجلسي در اين باره سخني دارد، مي گويد: اولياء و مقربين که به فرزندان و نزديکان و دوستانشان علاقه و محبت دارند از جهت مسائل دنيائي و علاقه به فاميل و غيره نيست، بلکه ايشان دوستي و محبت خويش را نيز براي خداوند خالص کرده اند و هر گاه کسي را غير از خداوند دوست داشته باشند، آن هم به خاطر دوستي خداوند مي باشد و به همين جهت است که حضرت يعقوب يوسف را از ديگر فرزندانش بيشتر دوست مي داشت، با اينکه ديگران هم فرزندش بودند. وآنان چون از سبب علاقه پدر به يوسف بي اطلاع بودند او را به گمراهي متهم کردند و گفتند «نحن عصبة ترجمه: ما گروه نيرومندي هستيم»[9] .

بنابراين ما بايد محبوب پدر باشيم، چون ما قدرت و توانائي انجام و تهيه امور دنيائي که پدر بخواهد، داريم؛ اما نمي دانستند که شدت علاقه حضرت يعقوب به جناب يوسف فقط به خاطر آن بود که خداي تبارک و تعالي يوسف را دوست مي داشت و او را برگزيده بود و دوست دوست ما، دوست ماست[10] .

اقتباس از کتاب «اهل البيت عليهم السلام سماتهم و حقوقهم في القرآن الکريم»

«جعفر سبحاني»









  1. کتاب تفسير ابو اسحاق سعدوي، راوي ابو اسحاق سعدوي با سند خودش از براء بن عازب.
  2. راوي معاوية بن عمار ـ کتاب هاي مناقب ابن شهر آشوب، جلد 3 صفحه 383 و سفينة البحار، ماده حبب، جلد 1، صفحه 492.
  3. سنن ترمذي، جلد 5، صفحه 635، شماره 3717 و حلية الاولياء، جلد 6، صفحه 295.
  4. اسني المطالب، صفحه 54، تحقيق محمد هادي اميني.
  5. مسند احمد، جلد 1، صفحه 84.
  6. بحار الانوار، ج 45، صفحه 138.
  7. سوره کوثر، 1.
  8. تفسير فخر رازي، جلد 32، صفحه 124.
  9. سوره يوسف، آيه 8.
  10. پايان کلام علامه مجلسي، سفينه البحار، جلد 1، صفحه 496، ماده حبب.