پرچم رسول الله











پرچم رسول الله



هنگامي که اميرالمؤمنين براي جنگ صفين پرچم هايي را بر مي افراشت، پرچم رسول خدا را بيرون آورد و تا آن زمان پرچم پيغمبر بعد از رحلت آن حضرت ديده نشده بود. پرچم را بست و قيس را احضار فرموده و پرچم را به او داد و سپس انصار و جنگ جويان بدر را جمع نمود.

همين که چشم آنها به پرچم رسول الله افتاد، گريه بسياري نمودند و در اين موقع قيس اشعاري سرود و چنين گفت:

«اين همان پرچمي است که پيرامون آن با رسول خدا بوديم و جبرئيل يار ما بود. ضرر نمي کند کسي که انصار پشتيبان او هستند. در صورتي که براي او جز آنان هيچکس يار و ياور نباشد.»

در آن هنگام که اوضاع بر معاويه بسيار سخت و دشوار شد و خود را در شرف شکست ديد، ياران نزديکش را جمع کرد و گفت: مرداني از ياران علي مرا اندوهگين ساخته اند، مانند قيس و مالک و عدي. هر کدام از شما بايد مأمور نابودي هر يک از اين اشخاص شويد و با تمام قوا و نبرد به جنگ با آنان بپردازيد.

در آن جمع بسربن ارطاة به مقابله با قيس گماشته شد. بامدادان با سپاهيان و همراهان خود در مقابل قيس و لشکريانش جبهه گرفت و جنگ سختي بين آن دو در گرفت. قيس با هيبتي مردانه که گويي احدي را دسترسي به آزار و تسلط بر او نيست در مقابل بسربن ارطاة ظاهر شد و حمله را آغاز کرد و اين رجز را مي خواند: «من پسر سعد هستم که عادت به فرار جنگ ندارم. زيرا فرار براي جوانمرد همچون گردنبندي است که به گردن مي افتد و موجب ننگ و عار است. اي خدا تو شهادت را نصيبم فرما.

زيرا کشتن و شهادت در راه تو بهتر است از هم آغوشي با دوشيزگان زيبا.»

سپس حمله اي بر سپاهيان بسر بن ارطاة نموده و کمي بعد بسر در مقابل او آشکار شد و چنين گفت:

«من پسر ارطاة هستم که قدر و منزلتش بزرگ است. فرار در سرشت من نيست. من درباره دشمنم آنچه بر عهده داشتم، انجام دادم اي کاش ‍ مي دانستم چه قدر از عمرم باقي مانده است.»

پس با نيزه به طرف قيس حمله کرد و قيس با شمشير او را عقب راند و از خود دفع کرد. تا سرانجام اين نبرد با برتري قيس پايان پذيرفت.[1] .







  1. الغدير، ج 3، ص 135.