گروه ميانه رو











گروه ميانه رو



روزي حارث همداني همراه با گروهي از شيعيان اميرالمؤمنين، به حضور آن حضرت رسيدند. حارث با قد خميده راه مي رفت و عصاي خود را بر زمين مي زد و بيمار بود علي عليه السلام به ايشان علاقمند بود، فرمود: اي حارث چه شده است؟ حارث گفت: مصائب روزگار به من رسيده است. اي امير مؤمنان من تشنه دشمنان هستم. حضرت فرمود: در چه زمينه با من دشمن اند؟ حارث گفت: عده اي افراط و عده اي تفريط مي کنند در صحبت به شما. حضرت فرمود: اين را بدانيد که بهترين شيعيان من گروه ميانه رو هستند.

حارث گفت: در اين مورد به ما راهنمايي بيشتر بده اي امير مؤمنان، حضرت فرمود: «به راستي که دين خدا را با مردان نمي توان شناخت: بلکه با آيات بر حق اوست که مي توان شناخت دين پيدا کرد. تو حق را بشناس، مردان حق را هم خواهي شناخت... سوگند به خدا که دوست و دشمن، مرا در چند جا مي شناسند. هنگام مرگ و در پل صراط. آن روز که من با کمال درستي و به خوبي آنها را قسمت مي کنم.

و مي گويم اين دوست من است و آن دشمن من.» پس از پايان صحبت هاي حضرت، حارث برخاست و با شادماني عباي خود را مي کشيد و گويي مي گفت که ديگر من نگراني ندارم که چه زماني مرگ را ملاقات کنم يا او به ديدارم آيد.[1] .







  1. الغدير، ج 2، ص 51.