پسر زبعري











پسر زبعري



روزي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به سوي کعبه حرکت کرد و خواست نماز بگزارد. چون به نماز برخاست، ابوجهل گفت: کيست که به سوي اين مرد برخيزد و نماز او را تباه سازد پس ابن زبعري برخاست و از درون يک شکنبه، خون و سرگين در آورد و با آن روي پيامبر را بيالود. پس ‍ پيامبر که از نماز خود روي برتافت، به نزد عمويش ابوطالب شد و گفت: عمو! نمي بيني که با من چه کردند؟ ابوطالب برخاست و شمشيرش را روي شانه اش نهاد و با او روان شد تا نزديک آن گروه رسيد. آن گروه پس از ديدن ابوطالب خواستند که فرار کنند. ابوطالب با ديدن آنان گفت: بخدا قسم هر که برخيزد با شمشيرم او را خواهم زد. سپس نزديک تر شد و پرسيد: چه کسي اين کار بسيار زشت را با پيامبر خدا انجام داده است؟ همه عبدالله بن زبعري را نشان دادند پس ابوطالب سرگين و خون شکنبه را بر گرفت و چهره و ريش و جامه ايشان را بيالود و آنان را به سزاي عمل زشتشان رسانيد.[1] .







  1. الغدير، ج 14، ص 301.